در ایام تولد حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) بحث را بینندههای میبینند و روز عزیزی که تبریک میگوییم مقام زن هم مقام مادر و این ایام و هفتهی خجسته را موضوع بحث ما سورهی قصص بود رسیدیم به اینجا که در کاخ فرعون نشستهاند میگویند که جوانی پیدا شده بنام موسی این را برویم بگیریمش بکشمش، یک نفر عامل نفوذی بود آنجا از باران موسی توی دربار، فوری مطلّع شد حالا یا عامل نفوذی یا از طرفداران دلسوزان، با دو آمد گفت موسی دارند برنامه میریزند مشورت میکنند که میخواهند تو را بکشند زود منطقه را خالی کن سورهی قصص رسیدیم به این آیه، آیه 20 از سورهی قصص «و جاء رجل» موضوع بحثمان: ادامهی تفسیر سوره قصص آیهی 20 «یموسی ان الملا یأتمرون»، «و جاء رجل من اقصی المدینه»، «و جاء» آمد «رجل» یک نفر «من اقصا» «من» از «اقصا»، «اقصاالمدینه» دورترین نقاط مدینه، یک نفر آمد در حالی که «یسعی» سعی میکرد یعنی با دو میآمد یک نفر با دو آمد پهلوی حضرت موسی گفت «قال یموسی» این مردی که میدوید گفت «یموسی» ای موسی «ان الملاء» بدرستیکه سران قوم «یاتمرون بک» به مشورت نشستند دربارهی تو موضوع چیه «لیقتلوک» چه کنند که تو را بگیرند و بکشند به قتل برسانند «فاخرج» حتماً خارج شو از شهر برو بیرون «انی لک من النصحین» بدرستیکه من برای تو «من النصحین» من از خیرخواهان هستم. خوب اول اینکه این مرد از بیرون شهر دوید «جاء» آمد «رجل» مردی از دورترین نقطهی مدینه، پیداست جلسهی مشورتی خارج از شهر بوده و این را در جلسهی قبل هم گفتیم به خاطر اینکه خیلی اشراف و کاخنشینها زندگیشان را بیرون شهر میگذاشتند تا منطقهی دورش بیابان باشد حفاظتش بهتر است شاید به دلیل این باشد یک کسی از کاخ آمد با دو آمد و گفت موسی دارند مشورت میکنند برای قتل تو بدو بیرون من خیرخواهم عامل نفوذی یا طرفداری یا بوظیفه عمل کردن مهم است امام کاظم (علیه السلام) به یکی از شیعهها علیبن یقطین گفت تو توی دربار بنی عباس باش شیعه هستی وزیرم هستی نمایندهی من باش آنجا مشکلات شیعهها را توی دربار حل کن یک قصهای هم دارد این علی بن یقطین که یک روز آمد برود مکه در مدینه در خانهی امام کاظم (علیه السلام) را زد هرچی در را زد در را رویش باز نکردند گفت آقا میدانید من کیم؟ من وزیرم، وزیر شیعه هستم نمایندهی خود آقا هستم آخه آقا به نمایندهاش راه نمیدهد بعد امام کاظم (علیه السلام) پیغام داد که یک چوپان آمد حالا همین که فهمیدند چوپان است محلّی بهش نگذاشتید چون به آن چوپان که بهت مراجعه کرد توی اداره اعتنا نکردی حجت هم قبول نیست خدا هم امسال به تو اعتنا نخواهد کرد برو چوپان را راضیاش کن از مدینه برگشت محل حکومت خودش در خانهی چوپان را زد صورتش را گذاشت روی خاک به چوپان گفت پایت را بمال روی صورت من تا تکبر من از بین برود بعدش امام کاظم راهش داد گفت حالا حَجّت قبول است حالا اینهایی که ما میگوییم، با این عملهایی که میبینیم خیلی فرق دارد که واقعاً افرادی بخاطر فقرشان بهشان بیاعتنایی میشود حتی افرادی هم هستند نه فقیر هم نیستند غنی هم بهشان بیاعتنایی میشود حدیث داریم کارمندهای دولت حدیث داریم اگر یک کسی آمد به شما مراجعه کرد هر کس مسلمانی بهش مراجعه کرد گو یا رسول اللّه بهش مراجعه کرده است و اگر کار مسلمانی را راه انداختی انگار کار پیغمبر را راه انداختی یک حدیث دیگر، حدیث داریم اگر پا شدید دنبال حل مشکل مسلمانها رفتید قدمهایی که برمیداری انگار در مکه کنار کعبه سعی صفا و مروه میکنی یعنی قدمی که برای حل مشکلات است انگار سعی صفا و مروه است حل مشکل مردم انگار حل مشکل پیغمبر است نگویید به ما چه برو فردا بیا خوب تو که میتوانی امروز را بیندازی چرا برود فردا بیاید خوب «وجاء رجل» حالا این «رجل» کیه مؤمن آل فرعون است همان که در قرآن هم یک سوره داریم سورهی مؤمن سورهی غافر این آن است بله ظاهراً همان است خوب، حضرت موسی در دربار عامل نفوذی داشت و در حفظ جان باید آدم نهایت تلاشش را بکند با دو بیاید گاهی یک حرکت به جا یک جانی را نجات میدهد و آن جان این دویدن اگر این نمیدوید با دو آمد و این جان را نجات داد و این خیلی مهم است و اینها ارزش دارد خوب، مصلحان جامعه باید آمادگی هجرت داشته باشند، «فَخَرَج» دنبال این میگوید «فاخُرج» این آیه میگوید «فاخُرج».
آمادگی مصلحان جامعه برای هجرت
آیه بعد آیهی 21 میگوید «فَخَرج» این «فخَرج» موسی هم خارج شد از «فخَرج» استفاده میشود که کسانی که جامعه را میخواهند اصلاح کنند آمادگی هجرت دارند «فخَرج» از این معلوم میشود که اگر کسی خیرخواه تو پیشنهاد کرد به پیشنهادش گوش بده او گفت «فاخرج» موسی هم «فخرج» آخه گفت اوه این به من میگوید من به خاطر حرف یک بچه من به خاطر حرف یک آقای عادی وقتی طرف خیرخواه است گوش به حرفش بده «فاخرج» او گفت «فخرج» از «فخرج» نکاتی درمیآید: 1- آمادهی هجرت باید باشیم از «فخرج» یعنی به سخنان دلسوزان، چی، گوش دهیم وقتی میگوید «فاخرج»، «فخرج» شجاعت به معنای این نیست که خودت را در دسترس دشمن قرار بدهی. معنای شجاعت در مخاطره قرار گرفتن نیست چون بعضیها میگویند نخیر من نمیروم میخواهم ببینم چی میشود خوب هیچی میگیرند و میکشند معنای، میگوید من شجاعم میایستم تا بیایند بگیرندم وقتی گفتند برو موسی هم «خرج» از «فاخرج» یعنی معنای شجاعت این نیست که خودت را در مخاطره قرار بدهی زندگی انبیاء غالباً با آوارگی و اضطراب همراه بوده است سعی خودمان را بکنیم اما نتیجه با خداست اینجا میگوید که آیهی بعد میفرماید که «فخرج» حرکت همراه با دعا چون قرآن میگوید «فخرج» بعد از اینکه میگوید «قال رب نجنی»، «فخرج منها» یعنی از شهر خارج شد «خائفا یترقّب قال رب نجنی» خدایا من را نجاتم بده یعنی هم باید حرکت کرد هم باید دعا کرد «فخرج» یعنی خارج شد حرکت کرد «نجنی» یعنی دعا کرد «رب نجنی» نمیشود نشست و دعا کرد حدیث داریم کسی که بنشیند دعا کند دعای آدم بیکار مستجاب نمیشود جنب و جوش همراه با دعا خوب حالا موسی کجا رفت.
هجرت موسی از مصر به مَدین
آیهی 22، آیهی 22 میفرماید که: «ولما توجه تلقاء مدین» موسی از منطقهای که موسی حکومت داشت رفت و «لما توجه» موسی به سوی «مدین» روی نهاد «قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل» گفت امید است که پروردگار من مرا به راه راست هدایت کند حالا «مدین» در جنوب است شام و شمال حجاز است نزدیک تبوک، الان تبوک مرز عربستان سعودی است ماشینهایی که از عراق میروند مکه در گمرک تبوک مرز نگهشان میدارند جنگ تبوک هم برای همان جاست خوب وارد «مدین» شد «ولما توجه تلقاء مدین» وارد منطقهی مدین شد در مدین پیغمبری بود به نام شعیب، شعیب پیرمرد بود نمیتوانست دیگر چوپانی کند دو تا دختر داشت دخترهایش را فرستاده بود چوپانی.
کمک حضرت موسی به دختران شعیب
خود موسی با فرار از یک شهری و از یک منطقهای رفته بود وارد یک منطقهی دیگر شد حالا لب دروازه دید دو تا دختر کناری ایستادند یک مشت مرد هم سرچشمهی آب هستند موسی آمد پهلوی دختر گفت که «ولما مرد ماء مدین» همین که وارد منطقه شد نزدیک آب مدین رسید «وجد علیه امّة» یک امت را سر چشمهی آب دید که «سیقون» بزغالههاشون، میشهایشان را آب میدهند «و وجدین دونهم امراتین» دید که کنار دیگر دو تا دختر ایستادهاند موسی رفت پهلوی دخترها موسی رفت پهلوی دخترها و گفت «ماخطبکما» جلو رفت و گفت که منظور شما چیست چرا این کنار ایستادهاید به دخترها حرف زد دخترها «قالتا» 2 تا دخترها گفتند «لانسقی حتی یصدر الرعاء» چون ما چوپانی میکنیم پدر پیری داریم نمیتواند چوپانی کند ما دو تا دختر چوپانی میکنیم منتهی اگر خواسته باشیم الان حیوانها را آب بدهیم باید برویم قاطی مردها تنهام بزنند مردها به ما تنه بزنند ما به مردها تنه بزنیم آنجا بدنمان به هم میخورد به خاطر حفظ عفت کنار میایستیم چوپانهای مرد بزغالههایشان را آب بدهند بروند سرچشمهی آب که خلوت شد ما هم… بزغالههایتان را به من بدهید بز و میش این دخترها را گرفت و رفت خلاصه لب چاه و یک دو تا تنه به این و آن زد و حیوانهای این دخترها را آب داد و گفت بروید خانه، پدرشان دید امروز دخترها از هر روز باقیاش را شما بگویید، گفت چهطور شد زود آمدید به خانه «فسقی لهما» سقی سقایی کرد یعنی آبیاری کرد برای این دو تا دختر «ثم تولی الی الظل» رفت کنار یک سایهای و «فقال» گفت خدایا: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» خدایا گشنهام است فراریام از اون شهر آمدم این شهر این هم حالا خسته تشنه دویده، فراری، میخواهند من را بکشند یک حکومت فرعونی دنبال یک نفر میگردد من جوان هم دویدم حالا اینجا چوپانی مفت کردم حالا یک چیزی بده بخوریم خیلی نکات توی این است من حالا نکاتش را، تقریباً 30 تا نکته توی این است همهاش درس است برای زندگی امروز است قصه تاریخ است اما ببینید کی میتواند تاریخی بگوید که یک سطر و نیم آنقدر نکته توش باشد یک صلوات بفرستید نکاتش را بگویم (صلوات حضار) اول اینکه درس اول اینکه آبها از منابع ملی است اموال شخصی نیست آب چشمه مال همه است چون میفرماید که: «ماء مدین» آب مال منطقهی مدین بود بعد میگوید که آب مدین بود بعد میفرماید که: «امة من الناس سیقون»، «الناس سیقون»، «الناس سیقون» مردم داشتند بزغالههایشان را آب میدادند هم نمیگوید آب مال کی بود «ماء مدین» آب مال شهر بود یعنی آب مال کسی نیست یکی هم همهی مردم پیداست آب از منابع ملّی است چشمههای آب این یکی. ا
ز حیا و ضعف زنان سوء استفاده نکنیم
دوم اینکه از حیا و ضعف زنان سوء استفاده نکنیم بالاخره زن لطیف است حیا دارد خجالتی است مردها سوء استفاده میکنند میگویند حالا که اینها دخترند پس ما برویم خوب یک مرد باشد به اینها بگوید خیلی خوب اینها هم آدمند چرا این دو تا باید کنار بایستند چرا همیشه باید زنها را بعد از مردها شام بدهند چرا همیشه نمیدانم زنها باید چنین باشد چنان باشد این خیلی وقتها از سکوت زنها از حیا و عفت زنها استفاده میشود حتی توی مسجدهای ما، توی مسجدهای ما گاهی وقتها سمت مردها قالی است سمت زنها موکت است سمت مردها 5 تا بخاری است سمت زنها 2 تا بخاری است این از مردها از سوء استفاده، اسلام به زن خیلی احترام قایل شده است به مرد کوثر نگفته ولی به زهرا گفته کوثر «انا اعطیناک الکوثر» حدیث داریم مرد چیزی میآورد در خانه اول بدهد به دختر پیغمبر اسلام به زهرا (سلام الله علیها) که میرسید میگفت: «فداها ابوها» بابایت قربانت برود نه این قربانت بروم عاطفی بود آخه ما که میگوییم قربانت بروم این بچهمان است بخاطر بچه نه بخاطر عاطفی نبود بخاطر کمالات بود وگرنه پیغمبر میگوید «تبت یدا ابیلهب» خدا مرگش بدهد عمویم را، خیلی مسألهی عاطفی نیست پسر نوح از نوح نبود «مسلمان منّا اهل البیت» کمالات زهرا بود از حیا و سکوت زن سوء استفاده نشود خوب، دختران پیغمبر هم چوپانی میکنند پیغمبر پدرشان کی بود امتحان هوش حضرت شعیب دختر پیغمبر… گاهی وقتها به یک دختر میگویند من مگر خونهی بابام کار میکردم من آقا جونم، آقا جونم، هی آقا جون آقا جون راه میاندازد بابا دختر پیغمبر کار میکرد.
ماجرای تسبیحات حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
فاطمه الزهرا در خانه کار میکرد و کارش را با کنیز تقسیم میکرد یک روز فاطمه الزهرا آمد گفت که نمیشود من کار نکنم یک کسی بیاید بالاخره من چهار تا بچهی کوچولو دارم شوهرم هم همهاش حضرت علی جبهه است من هم عبادت دارم آموزش زنها به دوشم است عبادت، چهار تا بچهی کوچولو شوهرم هم جبهه خیلی وقتها به پیغمبر گفت یک کنیزی بیاید کلفت ما باشد حضرت فرمود 34 تا اللّه اکبر بگو 33 تا الحمدالله 33 تا سبحان اللّه آن چیچی میخواهد پیغمبر چیچی میگوید اون کنیز میخواهد میگوید سبحان اللّه بگو من فکر میکنم پیغمبر با این حدیث میخواهد بگوید زهرا از این تقاضاها را از من نکن حضرت زهرا هم سرش را پایین انداخت رفت خانه و یک پشم سیاهی داشت یک نخ پشمی 34 تا گره بهش زد هر وقت میگفت اللّه اکبر این گرهها را از دستش رد میکرد این که میگویند تسبیحات حضرت زهرا اول که یک نخ مشکی بود که 34 تا گره داشت هر گرهای مثلاً فاصلهی گره با گره مثلاً فرض کنید یک سانت تا جنگ احد پیش آمد حضرت حمزه عموی پیغمبر شهید شد. حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) هر هفته از مدینه میرفت تا یک فرسخی سر قبر احد شهدای احد یک خورده خاک قبر را برداشت گل درست کرد بجای اون نخ مشکی دانههای گلی درست کرد تسبیح خاک منتها خاک سیدالشهدای احد سیدالشهدا اول حضرت حمزه بود عموی پیغمبر بود که کربلا پیش آمد اون سیدالشهداء غالب شد بر آن سیدالشهدای اول آنوقت خاک کربلا تسبیح شد و این تسبیح خاک کربلا هم کار تسبیح خاک احد کار حضرت زهرا است تسبیح خاک کربلا کار امام سجاد است امام زینالعابدین یک مقدار خاک کربلا را گِل کرد تسبیح درست کرد و توی مجلس یزید کسی تسبیح دستش نیست توی مجلس یزید تسبیح را همچین میکرد. یزید گفت چیه گفت تو فکر کردی حسین را کشتی تمام شد همین، ما دستور میدهیم خاک کربلا را مهرش بکنند توی سجده و دستور میدهیم تسبیح تربت را همچین کنند یعنی مردم بدانید این خاک رویش خون حسین ریخته شده هیچ وقت حسین را فراموش، تسبیح تربت یک حرکت سیاسی است که ای ابرقدرتها فکر نکنید امام را کشتید خلاص ما خاک زیر پایش را توی دستهای تاریخ میچرخانیم حالا دختر پیغمبر هم کار میکرد دخترهای شعیب مسأله این است که دختر وقتی کار کند که پدر پیر باشد. «و ابونا شیخ کبیر» قرآن میگوید بابامان پیر است یعنی تا شوهر میتواند برود خرید کند زن خرید نکند زن توی خانه خانم باشد بله یک وقت شوهر واقعاً کشیک است توی اداره سر پست است سر کلاس است توی دانشگاه است توی مسافرت است یعنی بیرون رفتن زن از خانه در موقع ضرورت باشد وقتی برادر هست برود نانوایی خوب برادر توی خانه نشسته جدول روزنامه حل میکند 120 کیلو برادر دو تا خواهر جوانش وایستاده توی صف نانوایی نکنند یعنی کارها را به دوش زن نگذارید کار را به دوش مرد بگذارید بله زن کار بکند «وابونا شیخ کبیر».
حلّ مشکلات مردم با وجود مشکلات شخصی
مسئلهی دیگر اینکه مشکلات شخصی شما را از حمایت دیگران باز ندارد خود موسی مشکل شخصی دارد داشت فرار میکرد موسی تحت تعقیب بود حکومت فرعونی میخواست بگیردش موسی فراری نگفت اوه… حالا اگر… تو خودت فراری هستی حالا رفتهای پهلوی دخترها که چرا شما اینجا ایستادهاید فرار کن… دَروّ… میگیرند یعنی نگو حالا که من چکم خودم بدهکار است حالا بگویم آقا بدهکاری ممکن است خود شما بدهکاری اما ممکن است زنگ بزنی بده خودت زبانت این طوریه گاهی وقتها آدم خودش دختر دارد اما دلالی میکند برای دختر، عروسی مردم گاهی وقتها خودش هم مشکل دارد اما با اینکه خودش مشکل دارد میگوید بروم مشکل مردم را حل کنم موسی خودش مشکل داشت اما در این حال رفت سراغ دخترهایی که شما مشکلتان چیه این خودش یک درس بزرگ است یعنی گرفتاریهای شخصی شما را از حمایت مردم باز ندارد «ما خطبکما»، «ما خطبکما» یعنی شما چرا کنار ایستادهاید مشکلتان چیه از این معلوم میشود گفتگوی زن و مرد هم با هم اشکالی ندارد چون حالا موسی میگفت آه… حرام است تو چه حقی داشتی با این زن حرف زدی خوب موسی پیغمبر بود دخترها هم نامحرم بودند منتها در حدّ عَقَل «ما خطبکما» مشکلی دارید در این حد حالا احوال شما با هم بنشینیم تخمه، با هم یک بیست دقیقهای حرف بزنیم یعنی حرف زدن نامحرم با نامحرم در حد معقول در حد حمایت اشکالی ندارد در حد خوش و بِشهایی که بعدش هم خدایی نکرده فتنه پیش میآید نه اینجا هم زن و مرد نامحرم هم با هم حرف زدند حرفی که خلاصه بود «ما خطبکما» همین مگر نمیتوانست بگوید که حالا حرف بزنند احوال شما، شما کی باشید کجا بودید، چه خبر یعنی خیلی…
شرایط اشتغال زن در بیرون خانه
مسئلهی دیگر نسبت به آنچه در اطرافمان میگذرد بیتفاوت نباشیم، بیتفاوت نباشیم کار کردن زن بیرون از خانه اشکال ندارد به چند شرط، یکی زن در محیط کار تنها نباشد اینجا دو تا خواهر با هم چوپانی کردند یک دختر تنها برود توی بیابان مشکل است دو تا خواهر بودند یعنی یک جاهایی که زن تنهایی مثلاً میخواهد آژانس بگیرد حالا آژانسها که شناخته شدهاند یک وقت یک ماشینی میخواهد سوار شود که شناخته شده نیست تنها نباشد اینجا دوتایی بودند یاد بگیریم از اینها یاد بگیریم دو تا دخترها با هم چوپانی میکردند یعنی دختر عذب تنهایی بیرون نرود به خصوص صحرا یا جاهایی که مثل آنجاست. دوم با مردها اختلاط نداشته باشد وقتی مردها سرچشمه هستند اونها کنار باشند خودشان را قاطی مردها نکنند. سوم اینکه تا میشود کار را به دوش مردها بیندازند اگر ضرورت شد «وابوا شیخ کبیر» این کار را بکنند. چهارم اینکه پدر و نانآور خانه از کار میافتند همه بچهها مسئولاند گاهی وقتها پدر پیر است وقتی پدر پیر است دختر و پسر باید کمک کنند اینجا وقتی میگویند «ابونا شیخ کبیر» بابامان حضرت شعیب پیداست وقتی پدر پیر شد همه مسئولند دختر و پسر کار کنند در کمک به دیگران شرطی قرار نمیدهیم دخترها من آب میدهم بزغالهها را به شرطی که بروید خانه یک تکه نان برایم بیاورید بروید خانه به بابایتان بگویید یک اتاق اجارهای به ما بدهد وقتی یک مظلومی را دیدید کمکش کنید هیچ شرطی هم نکنید ما رفتیم خود بنده مثلاً گاهی وقتها میروم یک تلفن میکنم میگویم آقا این بیمار را اگر میشود توی بیمارستان بخوابانید میگوید آقای قرائتی چشم مخلصیم بشرطی که شما هم بیایید یک سخنرانی بکنید میگوییم خوب باشد گاهی شرط میکنند با ما که ما این حرف تلفن شما را گوش میدهیم به شرطی که سخنرانی برایمان بکنی حالا این مایهای ندارد این حق خود من است میتوانم سخنرانی بکنم مال رشوه نیست حضرت موسی به دخترها نگفت من بزغالههای شما را آب میدهم به شرطی که، هیچ شرطی نکرد حالا برایتان بگویم حدیث داریم وقتی موسی وقتی بزغالهها را آب داد چون خیلی از این شهر تا اون شهر پیاده آمده بود و دلهره و ترس و وحشت و حالا هم 30، 40 تا مرد را کنار زده بود بزغالهها را آب داده بود آب را از چاه کشیده بود یا از سر چشمه رفت «تولی»، «تولی» یعنی چه یعنی پشت کرد یعنی وانیستاد گاهی وقتها آدم یک کاری میکند هی نگاه میکند یعنی یالّا دیگر یک چیزی بده این آب داده «تولی» یعنی یک کاری که میکنید برگردید بروید خیره خیره نگاه نکن این «تولی» یعنی چشم داشت به دست کسی نداشته باشید «تولی»، «تولی الی الظل» «الی الظل» یعنی پیداست هوا سرد بود حضرت موسی هم بیابانگرد بود هم توی زمستان یک آیه داریم «تولی الی الظل» رفت سایه یک آیه داریم وقتی رفت بعداً داماد شد ده سال کشید و اینها وقتی میخواست برود با خانمش سرما بود به خانمش گفت وایسا «انی اسنت النار» یک آتش بیاورم گرم بشویم یعنی یک وقت توی بیابان از گرما سایه رفت یک وقت توی بیابان از سرما به سراغ آتش رفت یعنی «رحلةالشتاء والصیف» حرکت موسی هم زمستان بود هم تابستان آخر گاهی وقتهای میگوییم والله حالا الان که خوب نیست حالا اجازه بده یک خورده هوا خنک شود هوا میزان شود خدمت شما میرسم مردان خدا زمستان و تابستان ندارند «تولی الی الظل» یعنی بیابان گردی در تابستان «لعلکم تصظلون» یعنی بیابان گردی زمستان حدیث داریم وقتی رفت سایهی درختی گفت خدایا «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» خدایا من نسبت به اون خیری که میخواهی برسانی من نسبت به آن خیر فقیر هستم آنوقت حدیث داریم حضرت موسی یک نان میخواست بخورد یعنی پیغمبر ما پیغمبران ما نیاز به یک تکه نان داشتند خیلی با سختی اینها حالا «فسقی لهما» گفت یک تکه نان میخواهم بعد هم گفت «رب» خدایا از تو میخواهم یعنی از خدا نان و غذا خواست از دخترها هم نخواست که حالا بروید خانه یک تکه نان بیاورید بروید یک چای برایم بیاورید «فجاءته» دخترها آمدند خانه و پدرشان دید زود آمدند گفت چرا زود آمدی گفت که بله یک جوانی آمد گفت حالتان چطور است چرا کنار ایستادهاید ما گفتیم صبر کردیم تا مردها بروند کنار میخواستیم با مردها قاطی نشویم همهی اینها به خاطر قاطی نشدن مردهاست خواهرها و برادرها یک چیزی بهتان بگویم بسیاری از آیات قرآن یک آیه بیشتر نداریم مثلاً حج، روزه چند تا آیه داریم اما نسبت به مسائل حیا، محرم و نامحرمی، اختلاف زن و شوهر خیلی آیه داریم توی قرآن حتی میگوید با لباسهایی که نازک است لباس خواب است بچه کوچولو که میخواهد بیاید توی اتاق مادرش در بزند «الذین لم یبلغ الحُلُم» برای اینکه حیا محفوظ بماند بچه کوچولو توی اتاق مادرش هم ممکن است لباس مادر سبک باشد در بزند مسألهی حیا است «فاسئلو هن من وراء حجاب» با خانمها که میخواهید یک چیزی بدهید و بگیرید از پشت حجاب باشد حیا حفظ بشود ساختمانها باید حیا داشته باشد من بارها گفتم کسی گوش نداده من به عنوان نهی از منکر باز هم عوض میکنم لباس کشتی هیچ اشکالی ندارد یک ذره بلندتر باشد لباسهایی که وزنهبردارها تن میکنند هیچ مشکلی ندارد هی کلمهی بینالملل را به ما نزنید این بینالملل چه کرده فلسطینها را کشتند و اسرائیل هزار بار قوانین بینالمللی را لغو کرده آنوقت ایرانیها که یک خورده لباسشان خارج از بینالملل باشد… این همه خودباختگی برای چی آقا من کار به بین الملل ندارم این لباس برای دخترهایی که پای تلویزیون مینشیند برای پسرهایی که نشستند که لباس حریم حیا را از بین میبرد هی میگویند بین الملل این آقایی که بیست کیلو بلند میکند ده گرم هم پاچهاش درازتر باشد حالا مثلاً این ده گرم خیلی بین الملل میشود یک کسی مثل اسرائیل به قدری جنایتکار است که تمام قوانین بین الملل را زیر و رو میکند یک کسی مثل ما اینقدر خودباخته است که حاضریم حیا دخترها از بین برود به خاطر بین الملل ما کاری به بین الملل نداریم ما عفت خودمان اصل است برای خودمان دین خودمان دین خودمان برایمان اصل است حالا اگر بین الملل گفت فلان لباس را بپوشید ما بگوییم قوانین بین الملل یک مقداری لباسهای بعضی از لباسهای ورزش حیاکش است یعنی حیا را از بین میبرد هر کسی ناموس دارد هر کسی غیرت دارد و این به نفع خودمان هم هست بنابراین ساختمانهایی حیا شده لباسها کم حیا شده یک مقداری اینها را… ما دیدیم آمار طلاق در کشورهایی که ولنگ و واری هست بیشتر است اجازه بدید من ایام چیز هست باز ولو تکراری است ولی باید بگویم چون میترسم نگویم قیامت گیر باشم خواهرها و برادرها من حرفم را میزنم هر کس میخواهد گوش بدهد هر کس میخواهد گوش ندهد یک صلوات بفرستید (صلوات حضار)
مفاسد اختلاط زن و مرد در جامعه
ما اسلام را میگذاریم کنارها خلاص ما دور اسلام را خط کشیدیم خوب شد به عنوان دو تا آدم میخواهیم با هم حرف بزنیم انسان کار به مسلمانی نداریم پس گیرم خدای ناکرده مسلمان نیستیم ببینید این چشمها باز است اگر ما بیبند و باری را توسعه بدهیم بیبند و باری، دخترهامون هر جوری خواستند بیایند بیرون بالاخره این چشمها به اینها نگاه میکنند شد نگاه که کرد میل پیدا میکند هوس است، هوس و میل خوب نتیجهاش چی میشود اسلام را گذاشتهایم کنار را فرض کنید اصلاً ما مسلمان نیستیم دنبال هوس سراغ میرویم. 1- یک سوء قصد یک برنامه میریزیم که حالا مثلاً چه کنیم… (نوار ناقص است دقیقهی 30) دنبال سقط جنین گاهی فرار از خانه پیش میآید گاهی خودکشی پیش میآید، گاهی طرف حمله میکند دیگر کشی به اون حمله میکند دیگرکشی پیش میآید دنبال این امر از مقاربتی پیش میآید که امروز مسئلهی ایدز مطرح است، دنبال این دلهره برای پدر و مادرهای آبرودار در پیش میآید، دنبال این ضرر علمی پیش میآید دختر و پسری که دنبال هوس باشند توی دبیرستان باشند یا توی دانشگاه وقتی فکرشان متمرکز نیست پخش میشود یعنی دختر دارد مطالعه میکند پسر دارد مطالعه میکند یک دختر میآید از بغلش میرود این هم چشمچرانی میکند آهی میکشد باز یکی از این ورش میآید و میرود هیچی مثل آدمی که پول ندارد دکان کبابی دود کباب هی آه میکشد خوب برو تو که پول نداری چرا وایستادهای دود بو میکنی به هر حال این مسئلهی ضرر علمی پیش میآید دنبال هوس عرض کنم به حضور شما که آمار طلاق بیشتر میشود خیلی از مردها که خانمهایشان را طلاق میدهند به خاطر اینکه ولنگ و واری زیاد میشود خانمش نمرهی 16 به این که نمرهی 18 است یک برنامه میریزد میآید توی خانه بهانه میگیرد بسیاری از مردهایی که زنشان را طلاق میدهند علاقه به یک زن بیبند و بار شدند اینها هیچ کدام قال الصادقی نیست اینها اینطور نیست که توی روایت باشد آمار طلاق زیاد شده ضرر علمی، ضرر مالی، مفاسد اقتصادی بالاخره وقتی میخواهد به هدف برسد پول میخواهد هوس که مفت نمیشود پول از کجا پیدا کند از دلال هروئین تا پاک کردن برف پاک کن ماشین خلاصه دست خودش را به آب و آتش میزند که پولی پیدا کند که دنبال هوس برود ببینید مفاسد اقتصادی آمار طلاق ضرر علمی دلهره بردی پدر و مادرها، امراض مقاربتی و مسأله ایدز که میگویند دیگرکشی خودکشی فرار، سقط، زنها اولاد حرامزاده را نگفتند، اولاد حرام زاده، بچههای سرراهی کدامهایش را میتوانید حاشا کنید واقعاً چشمها باز نیست ترویج بیبند و باری نیست اگر ما بکنیم این چشمها نگاه نمیکند نگاه کرد هوس پیدا نمیکند دنبال هوس این مفاسد پیش نمیآید به کجا میاندیشیم میخواهیم مثل کی شویم همهپرسی کرده بودند من کشورهای غرب زیاد رفتهام همهپرسی کرده بودند در یکی از کشورها حالا اسمش را شاید سلاح نباشد که بگویم گفتند هشتاد و ما گیر پتروشیمی و اتم و مترو، کشتی و هواپیما و گیر هیچی نیستیم فقط نظام خانواده توی مملکت ما گسسته است 85 درصد از مردم اون کشور اروپایی که من رفتم همان ایامی که رفتم ایام همهپرسی بود 85 درصد مشکل ما این بود که نظام خانواده از هم گسسته است کجا میرویم برادرها نگاه نکنی خواهرها خودتان را حفظ کنید شما دختر فاطمه زهرا هستید دختر امیرالمؤمنین هستید تک تک دخترها دختر امیرالمؤمنین هستند «ملة ابیکم ابراهیم» ما دختر حضرت ابراهیم هستیم پسر ابراهیم هستیم «انا و علی ابوا هذا الامه» شما دختر حضرت مهدی هستید خودتان را حفظ کنید میخواهید دل کسی را خوش کنید چشمهای هوس باز اگر امر این است که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را راضی کند یا آدمهای هوس باز را بهتر است که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را راضی کند نگاه نکنیم جوانها را به گناه وادار نکنیم از زهرا یاد بگیریم روز زن روز مادر این هفتهی خجسته را تبریک میگویم امیدوارم دخترهای ما خودشان را بیشتر حفظ کنند پسرها هم خودشان را بیشتر حفظ کنند این مسئلهی ازدواج هم باید حل بشود هم ازدواج دائم باید مشکلش حل بشود هم ازدواج موقت باید قانونش درست بشود راههای طبیعی اسلام را ما بن بست زدهایم راههای فساد توسعه پیدا کرده بچه اگر وقتی غذا بخواهد مادرش شیر و بیسکویتش ندهد میرود گل میخورد این حق، حق است انسان این مسئلهی ازدواج مسئلهی جدی است و ما باید تمام پولهایی که خرج تهاجم فرهنگی میکنیم خرج نماز و ازدواج کنیم چون دو روزنه هست که جوانها از بین میروند غفلت، شهوت داروی غفلت نماز است داروی شهوت ازدواج است اینقدر گیر ندهید. خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد به همهی بیهمسرها همسر خوب مقدّر بفرما. مشکلات اخلاقی و فکری و اعتقادی و اجتماعی و همهی مشکلات را برطرف و ما را کشور نمونه قرار بده. گولخوردهها را به آبروی زهرا توفیق توبه مرحمت بفرما. «والسلام علیکم و رحمة الله»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 967