responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 968
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

سوره‏ی قصص را تفسیر می‏گفتیم رسیدیم به آیه‏ی 26 که دختران شعیب گفتند «یا ابت» موضوع بحث ادامه‏ی تفسیر سوره مبارکه‏ی قصص آیه‏ی 26 «یا ابت استئجره ان خیر استئجرت القوی الامین» آقایونی که در جریان ما نیستند باشند یک، یک دقیقه حرفها را تکرار می‏کنم تا نخ دست آنهایی بیاید که این قطعه‏ی بحث را گوش می‏دادند کسی آمد به موسی گفت در کاخ نشسته‏اند مشورت می‏کنند طراحی برای دستگیری توز و ددرّو، موسی در رفت آمد منطقه‏ی مدین، مدین تحت حکومت فرعون نبود لب دروازه همین که وارد شد چشمه‏ی آبی بود دید دو تا دختر کنار ایستاده‏اند رفت پهلوی آنها گفت چرا شما کنار ایستاده‏اید گفتند ما پدر پیری داریم نمی‏تواند چوپانی کند ما دو تا خواهر چوپانی می‏کنیم آمده‏ایم میش‏ها و بزها را آب بدهیم لب چشمه شلوغ است کنار ایستاده‏ایم خلوت شد برویم آب بدهیم که تنه‏مان به تنه ی مردها نخورد موسی میش و بز را از اینها گرفت آب داد و سریع اینها زودتر از هر روز رفتند خانه بابایشان حضرت شعیب پیرمرد پرسید چطور شد زود آمدید خانه گفتند بابا یک جوانی آمد و امروز کمک ما کرد حضرت شعیب گفت بروید به جوان بگویید بیاید مهمان ما باشد جوان آمد قصه را گفت که تحت تعقیب‏ام فراری‏ام حضرت شعیب گفت خیلی خوب خدا تو را در جای خوبی قرار داده بعد یکی… به بابایش گفت که یک دقیقه‏ای که گفتم مال اصل قصه «یا ابت» بابا جون «یا ابت» بابا جون «استئجره» اجیر کن این موسی را بیاور کارگر ما باشد «ان» بدرستیکه «خیر من استئجرت» بهترین کسی که اجیر کنی این جوان هم قوی است قدرت بازویی دارد هم امین است از این نکات استفاده می‏شود درسهایی که از این آیه می‏گیریم درسهای زیادی است بعضی از درسهایش این است:

آزادی سخن در خانه و خانواده

1-در خانه آزادی سخن باشد بعضی خانه‏ها چنان پدرسالاری و یا مادرسالاری است اصلاً اجازه، خفه شو، کسی به تو نگفته بود حرف بزن، به تو این فضولی‏ها، نه خانه‏ی پیغمبر است دختر حرف می‏زند پیشنهاد دارد پیشنهاد اقتصادی دارد گزینش می‏کند بابا ایشان خوب است اشکالی دارد هم اجازه بدهیم حرف بزند هم حرفش را گوش دهیم آزادی بیان داشته باشد آزادی پیشنهاد داشته باشد توی مسائل اقتصادی طرح بدهد «یاأبت استأجره».

کارگری عیب نیست، بیکاری عار است‏

مسئله‏ی دیگر کار عیب نیست هم خود پیغمبر چوپان بود حضرت شعیب تا جوان بود چوپان بود حالا هم که دخترهایش چوپان‏اند چون از کار افتاده هم حضرت موسی حاضر شد چوپانی کند کار کند کار عیب نیست برای بعضی‏ها کار هست می‏گویند این کار در شأن ما نیست کار عیب نیست اسلام برای کار خیلی ارزش قایل است داریم دعای بیکار مستجاب نمی‏شود در یک مسافرت دسته جمعی که قرار شد آبگوشتی درست کنند یکی گفت من گوسفند را می‏کشم یکی گفت من پوست می‏کنم یکی گفت من می‏پزم یکی گفت من ظرفها را می‏شویم حضرت فرمود پس من هم باید هیزم جمع کنم گفتند شما پیغمبرید فرمود اگر من کار نکنم از این آبگوشت نمی‏خورم اصلاً داریم کسی که خرج شما را می‏دهد باهاش مسافرت نرو چون کسی که خرج شما را می‏دهد شما ذلیل می‏شوید تحقیر می‏شوید با کسی مسافرت برو که دنگی باشد شما هم از نظر کار سهم خودت کار کنی هم سهم خودت را پول بدهی کار خوب است کارگری عیب نیست چوپانی عیب نیست حتی برای پیغمبرها دختر پیشنهاد بدهد پیشنهاد اقتصادی بدهد «ان خیر من»، این «خیر من اس»، «خیر» بهترین کسی که استجار می‏کنی ما باید همیشه بهترین باشیم.

کارهای خدا، «احسن» است

در قرآن چند تا «احسن» داریم خدا می‏گوید: «احسن» توی قرآن زیاد داریم «احسن» از خدا «احسن» از خلق خدا گفته من هر کاری کردم «احسن» است «فتبارک اللّه احسن الخالقین»«احسن الخالقین» بهترین آفریدگار منم «انزل احسن الحدیث» بهترین حدیث‏ها را من گفتم آیه‏ی قرآن است «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» بهترین ساختمانها را من دادم به شما ساختمانهای اندام، از من می‏خواهد کارهایم بهتر باشد، می‏گوید «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» شما حرفها را گوش بده «فیتبعون» پس «یتبعون» پیروی کن «احسن» بهترش، «یقول التی هی احسن» حرف که می‏زنی بهترین کلمه‏ها را به کار ببر من یک وقت شمردم ده تا «احسن» از خداست 10 تا «احسن» از خلق خداست یعنی خدا می‏گوید من کاری که می‏کنم نمره‏ی19ونیم بیست «احسن کل شی خلق» هر چیزی آفریدم نمره‏اش بیست حتی زهرمار در بدن مار نمره‏اش بیست است بیرون که آمد نمره‏اش صفر می‏شود مثل آب دهان، آب دهان کسی توی دهان خودش نمره‏اش بیست است بیرون که آمد پرتاب شد تف می‏شود جسارت می‏شود ولی آب دهان در دهان انسان نمره‏اش بیست است اشک انسان در چشم انسان نمره‏اش بیست است زهرمار در بدن مار نمره‏اش بیست است هر چیزی را آفرید این خودش یک نکته است مسلمان 19ونیم سراغش نباید برود می‏خواهی نماز بخوانی احسن عضوهای شما کجاست، پیشانی، بلندترین قله‏ی بدن پیشانی است احسن خاکها کجاست خاک کربلا، احسن لباسها، احسن عطرها، احسن مکانها، در بین چند تا پیش نماز احسن پیش نماز می‏خواهی تقلید کنی اعلم علما، این خودش یک معیار است که شما به کم قانع نشوید یعنی همیشه هدفتان عالی باشد «خیر من استجرت» یعنی آنی که اجیر می‏کنی بهترین باشد «القوی الامین» الان مسئولین ما کشور ما یکی از اشکالهایی که دارد یا هر مسلمانی یا هر کشوری یکی از اشکالهایی که می‏شود به افراد گرفت این است که فلانی آدم قوی نیست آدم خوبی است اما به درد این کار نمی‏خورد بعضی‏ها آدم خوبی‏اند اما قوی نیست یکی از علماء و مراجع تقلید رفت حمام، حمامی یک کیسه‏کشی فرستاد برای آقا کیسه‏ی حمام آقا را بکشد حمامی آمد پزی بدهد گفت حضرت آیةاللّه العظمی این آقایی که کیسه‏ی شما را می‏کشد نماز شبش ترک نمی‏شود گفت خدا می‏داند من آمدم حمام برای کیسه برای نماز شب نیامدم این نماز شب می‏خواند اما کیسه کش خوبی نیست ما هر کسی را که کاری ازش می‏خواهیم باید درست انجام بدهد یک طلبه گوسفند خرید قربانی کند قم وقتی کشت دید این گوسفند کور است رفت پهلوی این چوب داره گفت آقا این گوسفندت کور بود گفت گوشتش را بخور مگر می‏خواستی قرآن برایت بخواند ولی این طور نیست اسلام می‏گوید گوسفند هم که می‏خواهی قربانی کنی گوسفند سالم باشد گوشت بریده نمی‏دانم دم بریده شاخ شکسته نباشد چیزی که آدم می‏خواهد هدیه کند به محبوب درست باشد (قوی)، افرادی هستند تحصیلاتشان هم بالاست اما لیاقت این کار را ندارند سوره برائت که آمد حضرت فرمود فلانی برود بخواند وسط راه گفت فلانی برگردد این این کاره نیست دیگری برود آیه آمد این هم این کاره نیست آخرش گفتند مرد این کار علی بن ابیطالب است بی‏خود دنبال این و آن نرو سوره‏ی برائت را باید علی بخواند گاهی اشرار به مدینه حمله می‏کردند در یک بار در یک ماجرا اشرار به مدینه حمله کردند سه دفعه حضرت گروهی را فرستاد به فرماندهی افراد مختلف برگشتند آخرش فرمود بابا این کار، کار علی است حضرت علی رفت و شبانه خواندند و اشرار را تارومار کرد آیه آمد «والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا»، «العادیات» جمع عادیه، اسبی که می‏دود «ضبحا» یعنی اُه، اُه می‏کند قسم به اُه، اُه اسبی که زیر پای علی است «فالموریات قدحا»«موریات» جمع موریه، جرقه اسب که سم‏اش به سنگ می‏خورد جرقه می‏زند می‏گوید به جرقه‏های سم اسب علی به اُه، اُه اسبی که زیر پای امیرالمؤمنین است چرا برای اینکه علی مرد کار بود افرادی باید قوی باشند افرادی هستند دزدند (قوی) یعنی تخصص این کاره باشد (امین) یعنی تعهّد، یک بحثی من اینجا باز کنم در اسلام عزل و نصب داریم بله، گزینش داریم بله، این آیه مال گزینش است.

قدرت و امانت دو شرط مسئولیّت

«خیر من استئجرت القوی الا…» دختران شعیب گفتند این موسی را بگیر برای چوپانی در گزینش دو تا رتبه دارد هم تعهد دارد هم تخصص، قوی است توانمند است و امین است بعضی‏ها قوی هستند امین نیستند بعضی‏ها امین هستند چی، قوی نیستند آن یکی خر داشت پالونش نبود، چون که پالون یافت خر دیگر نبود، کرمداران عالم را دَرَم نیست، درم داران عالم را کرم نیست، یکی دو تا پس بود یکی‏اش کمال بود یکی‏اش جمال، می‏گفت جمال را کمالی نیست و کمال را جمالی نیست: نان دارد دندان ندارد دندان دارد نان ندارد، هیچ وقت کارهای دنیا جور در نمی‏شود.
ملاک عزل و نصب، ملاک‌های عزل و نصب در قرآن:
1-علم «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون»
2-سابقه «والسابقون السابقون، اولئک المقربون»
3-تقوا «ان اکرمکم عنداللّه اتقکم»
4-هجرت «والذین امنوا ولم یهاجروا مالکم من ولایتهم من شی» اینهایی که ایمان دارند ولی هجرت نمی‏کنند هیچ مسئولیتی بهشان نده چون رفاه طلبند همیشه می‏خواهند در شهرهای بزرگ و مرفه زندگی کنند «امنوا» ولی «ولم یهاجروا» ایمان دارد هجرت نمی‏کند «مالکم من ولایه من شی» برای شما هیچ رقم سرپرستی نباید این مسئولیت به عهده بگیرند چون اینها «اخلد الی الارض»اند به زمین چسبیده‏اند هجرت، قدرت، همین آیه «القوی الامین» عمارت، «ان خیر من اسئجرت القوی الامین» همین آیه، اینها یک سری ملاکهاست توی ذهنم این است که در یادداشتهایم یازده تا است ولی الان چون بنا نداشتم این بحث را بگویم هفت تایش توی ذهنم مانده چهارتایش یادم رفته یک و دو و سه و چهار و پنج و آهان این شش را پنجش کنید پنج و شش، پنج‏تایش یادم رفته حالا خوب است پنج‏تایش یادم رفته یک کسی می‏گفت امام صادق (علیه السلام) فرمود دو چیز حافظه را کم می‏کند یکی‏اش را راوی یادش رفته یکی‏اش را هم من یادم رفته گفت خوب پس هیچی (خنده حضار) الان ملاک عزل و نصب چیه؟ اگر خدا نکرده خدا نکرده، خدا نکرده، خدا نکرده ملاک عزل این باشد که:
1-ملاکهای (مفهوم نیست)… از ما است آن چهارده که از ما، جُناح‏بندی که شد ناروا است فامیلی، از بستگان است، قرآن هیچ خویش و قومی چیز نمی‏کند بابا نون و نمک خورده‏ایم وابسته هستیم. سفارش شده پدرش بوده، اینها زور گفته با زور آمده این را گرفته رودر بایستی داریم اگر خدا نکرده خدا نکرده اگر می‏گویم هست یا نیست هیچ قضاوتی ندارم البته بعضی جاها هست اگر یک کسی مسئولیت گرفت بخاطر اینکه از جناح ما است این شرک است شرک یعنی چه 209 مرتبه توی قرآن گفته «دون اللّه»، «دون اللّه و دونه» یعنی اگر غیر از خدا چیز دیگری را حساب کنید شرک است اگر 99 درصد لیاقت دارد ولی 1 درصد هم بخاطر اینکه این با ما است اگر از این باشد که چون این از ما است سراغ غیر خدا رفتند چون از بستگان است چون به ما وابستگی، یعنی چون من به او وابسته‏ام بالاخره این، یک وقتی به من وام داده حالا بهش وام بدهیم یک وقتی نان و نمکش را خوردیم این حرفها نیست یک عمری حضرت موسی نان و نمک فرعون را خورد آخرش هم نمک‏گیر نشد فرعون را انداخت توی دریا غرقش کرد همین که فرعون توی دریا غرق شد یعنی چه یعنی نمک‏گیر نشو حالا یک بسته تریاک دهنت گذاشته دیگر حالا وابسته شدی دیگر حالا نونش را آجر نکنیم خوب تو که می‏فهمی چند کیلو چند کیلو طلا ببخشید تریاک حمل ونقل می‏کند خوب تلف کن لوش بده بگو بگیرنش می‏دانی آخر ایشان توی عروسی برای دخترمان یک پتو آورده آخر برای ابوالفضل شب تاسوعا ده تا کیسه برنج داد به خاطر اینکه ده تا کیسه برنج روز تاسوعا داده دو هزار تا جوان هم تریاکی و هروئینی کند به خاطر ده تا کیسه برنج ابوالفضل کاریش… این حرفها نیست نمک‏گیرش این نمک‏گیرش… سفارش شده اگر خدایی نکرده روی اینها باشد پدرش بوده خوب حالا اگر یک جایی بنده مسجدی می‏سازم وصیت می‏کنم بعد از من پسرم نماز بخواند ولی مردم منطقه پسر من را قبول ندارد پسر من می‏رود توی مسجد با ده نفر که اگر پسر من نباشد مسجد پر می‏شود ما باید اینجا سفارش وصیّت آقا را نگه داریم با ده نفر نماز جماعت ده نفری یا این وصیت را بگذاریم کنار مسجد را پرش کنیم باید استفاده کنید از مراجع، خیلی وصیتها مزاحم کار است و لذا وصیت نکنید کی بعد از ما نماز بخوانید بگویید هر کس که مردم قبولش دارند گاهی وقتها بخاطر بعضی از وصیتها مسجدهای مهم جمعیتش بگویید کم است بخاطر اینکه آقا وصیت کرده خوب چرا ما به خاطر وصیت «یصدّون عن سبیل اللّه» بشویم مسجد راه خانه‏ی خدا خلوت شود به خاطر وصیت من، سفارش شده حالا سفارش یا زنده یا مرده، ممکن است سفارشش وصیت باشد بعد از مرگش پس ببین اینها ملاکهای ناروا است اینها ملاکهای قرآن است.

پذیرش پیشنهادهای درست و منطقی

حالا قرآن می‏گوید که: «یا ابت» بابا جون نگفت دختر حرف نمی‏زند این حرفها چی چیه دختر حرف می‏زند پیشنهاد می‏کند این هم طرح اقتصادی می‏دهد اصلاً کی گفت کارشناسها کارشناس‏اند ممکن است آدمهای عادی طرحی به ذهنشان بیاید که به ذهن کارشناسها نیاید کارشناسها هم خودشان را مستغنی از دیگران نداند بابا هدهد یک پرنده آمد پهلوی سلیمان گفت آقا تو کارشناسی، رئیس کشوری اما من هدهد پرنده ممکن است یک چیزی به ذهنم بیاید که به ذهن شما نیاید قرآن بخوانم «احطّ» یعنی احاطه دارم «عالم تحط به خبراً» هدهد آمد به سلیمان گفت «احط» من احاطه دارم به چیزی که «لم تحط به خبراً» تو با همه‏ای هم که سلیمانی خبر نداری ممکن است یک زنی، مردی، پیرمردی، کنار کوچه یک چیزی بفهمد که وزارت اطلاعات متوجه نشود اگر دیدید طرحی، توطئه‏ایی است مسئولین پیشنهاد بدهید پیشنهاد توی خونه را هم قبول کنید از دلتان هم پیشنهاد را قبول کنید داریم با زنی که عاقل‏تر از تو است و خیلی زنها هم عاقلتر از مردهایند تجربه کنید «جرّبت عقلهن» این جمله توی نهج‏البلاغه است «جرّبت عقلهن» توی کامپیوتر کلمه‏ی «جرّبت» را ببینید یعنی بعضی وقتها «جرّبت» تجربه داری عقل خانم را می‏دانی که خانم خوب عقلش کار می‏کند نگو که من مردم این زن بابا این زن است ولی بهتر از تو می‏فهمد دختر پیشنهاد می‏کند در پیشنهاد هم می‏گوید (خیر) است نه که حالا عاشقش شدم‏ها آخر گاهی دختر عاشق پسر می‏شود. می‏گوید بابا این را بیارش، نه می‏گوید (خیر) ملاک هم می‏گوید «القوی» پس ملاکها چیه خیر است قوی است امین است یعنی پیشنهاد دختر هم باید ملاک داشته باشد زن و مرد دختر و پسر هر کی حرف می‏زند بگوید آقا منطق شما چیه گاهی وقتها یک چیزی طرف می‏گوید می‏بینیم خوب درست می‏گوید توی خانه نشسته بودیم به دخترم گفتم که این بچه‏ات را تا دو سال شیرش بده چرا غذا دهنش می‏گذاری بچه باید دو سال شیر بخورد قرآن هم می‏گوید «حولین کاملین» یعنی دو سال کامل شیر بدهید به بچه، گفتم حالا من گاهی غذا بهش می‏دهم گفتم نه هیچ گاهی نه مرتب شیرش بده باریک کوچولو نشسته بود نوه‏ی من بود گفت بابا جون گفتم بله گفت اگر بچه را دو ساله باید شیرش داد پس چرا قبل از دو سالگی دندانهایش درمی‏آید همین که قبل از دو سالگی دندانهایش درمی‏آید یعنی قبل از دو سالگی هم باید یک چیزی بخورد دختر کوچولو هرچی دیدم عقلم‏ماندم گفتم عقلم گفتم بله حق با شماست خوب یک چیزی‏اش بده بخورد گاهی وقتها نوه یک حرفی می‏زند پدربزرگ عاجز می‏شود عاجز می‏شود بنابراین هیچ کس را تحقیر نکنید برو بابا حالا یک بچه بازاری با من حرف زده یک ارتشی یک سپاهی یک سرباز می‏آید با یک تیمسار حرف می‏زند یک کلبه به یک آیةاللّه پیشنهاد می‏دهد آخه چه اشکالی دارد چه اشکالی ندارد گاهی پدربزرگ دنبال کلید می‏گردد بچه می‏گوید آقاجون کلید آن است خدا پدرت را هم بیامرزد اشکال دارد درس مرحوم مطهری می‏رفتیم در قم ایشان بحثی داشت راجع به تاریخ و فلسفه‏ی تاریخ بیان کرد که تاریخ چیست فرمود حوادث گذشته را می‏گویند تاریخ فلسفه‏ی تاریخ قوانین و عبرتها و درسها و اصولی که از گذشته درمی‏آوریم برای زندگی امروز اون قوانین و اصول را می‏گویند فلسفه‏ی تاریخ پس حوادث گذشته تاریخ است عبارتها و اصول و درسهایی که از تاریخ می‏گیریم به اون درسها و عبرتها می‏گویند فلسفه‏ی تاریخ ما هم حالا یک بچه طلبه‏ی قصه مال سی سال پیش است یک بچه طلبه نشسته بودیم پای درس مرحوم شهید مطهری گفتم آقا اشکال دارد بگوییم قبل از «کذلک»ها تاریخ است «وکذلک»ها فلسفه‏ی تاریخ است ایشان وسط درس ساکت شد یک مدتی فکر کرد گفت حق با تو است چون ببین قصه‏ی یوسف را خدا نقل می‏کند هرچی حضرت یوسف نقل می‏کند می‏شود تاریخ بعد می‏گوید: «وکذلک نجزی المحسنین» یعنی فکر نکن اینها برای گذشته بود تو هم اگر مثل یوسف خودت را حفظ کنی اون لطفی که خدا به یوسف کرد به تو هم می‏کند قصه‏ی یونس را نقل می‏کند بعد می‏گوید: «وکذلک ننجی المؤمنین» تمام کلمه‏های «کذلک» یعنی فکر نکن قصه مال گذشته است تو هم اگر از همان راه بروی به همان نتیجه می‏رسی پس قبل از «کذلک»ها می‏شود تاریخ کلمه‏ی «کذلک»ها توی قرآن یعنی فلسفه‏ی تاریخ یعنی از آن تاریخ یک قانون درمی‏آوریم که جوانها آن یوسف خودش را از شهوت حفظ کرد گناه نکرد ما علم تعبیر خواب بهش دادیم یونس توبه کرد ما گشایش دادیم شما توبه کنی راه باز می‏شود شما هم عفت به خرج بدهی علوم غیبی به مغز شما سرازیر می‏شود «وکذلک نجزی المحسنین»، «وکذلک ننجی المؤمنین»، «وکذلک»ها فلسفه‏ی تاریخ است هیچی، مرحوم مطهری استاد ما بود اما در عین حال گفت حق با شماست هیچ اشکالی ندارد دختر پیشنهاد می‏دهد قبول کنید پیشنهاد اقتصادی از کسی که کارش اقتصادی نیست قبول کنید، قبول کنید حرفتان روی ملاک باشد چون خیر است چون قوی است قبول کنید.

تقسیم کارها میان زن و مرد

خوب دیگر درسهایی که از این… عرض کنم به حضور شما که زنان عفیف دنبال اینند که کمتر از خانه بروند بیرون آخر بعضی زنها می‏گویند پول بده خودمان بخریم خانم تو خانم باش شوهرت بخرد مدیریت داخل برای تو یک بار حضرت امیر و حضرت زهرا آمدند پهلوی رسول خدا برای تقسیم کار گفتند یا رسول اللّه برنامه‏ی خانه را تو بده فرمود هر چی کار بیرون خانه است علی انجام بدهد زهرا دخالت نکن هر کاری هم توی خانه هست مرد دخالت نکند مرد می‏آید و می‏گوید که پرده را از اینجا… بابا ولش کن هر جوری می‏خواهد پرده را بزند آقا نمی‏دانم فرش را از این‏ور بینداز هر جوری خانم می‏خواهد بیندازد آقا نمی‏دانم این کار را بکن این غذا را بپز این رقم بدوز این رقم… بگذار توی خانه تصمیم را خانم بگیرد مردها هستند نه می‏گویند ببخشید این چای را ببر برای من آب جوش بیار نه کانادا را ببر پپسی بیار پپسی را ببر کوکا بیار نه سفره را از این‏ور بینداز بابا ولش کن توی ریز مسائل دخالت می‏کنند گاهی هم مرد، زنها توی ریز مسائل دخالت می‏کنند که آقا از این قصاب گوشت نگیر از آن بگیر از این خیابان برو از این یک مقداری به هم خوش‏بین باشند و کارها را تقسیم کنند خود زن پیشنهاد کرد که این مرد را بگیر که ما چوپانی نکنیم یعنی زنان عفیف هر چی عفتش بیشتر است سعی می‏کند کمتر از خانه بیاید بیرون کار هم، عار نیست عرض کنم به حضور جنابعالی که برویم سراغ آیه‏ی بعد اما زمان کار کیه ما در اسلام از کارافتادگی داریم بازنشستگی نداریم انسان تا جان دارد باید کار بکند بگو پس این قانون بازنشستگی چیه این یک چون قرارداد بستیم به خاطر قرارداد بازنشسته می‏شویم چون ما از اول با دولت قرارداد بستیم که ما یک مقداری از حقوقمان کم کنند در عوض بعد از سی سال، چون قرارداد بستیم به خاطر قرارداد می‏رویم توی خانه می‏نشینیم اما انسان تا نفس دارد باید کار بکند ما از کارافتادگی داریم مراجع تقلید ما اکثراً بعد از هفتاد سالگی کارشان شروع می‏شود خدا به پیغمبر می‏گوید: «فاذا فرغت فانصب» وقتی فارغ شدی یک کار دیگر شروع کن «والی ربک فرغب» کار زمان ندارد برای کارگر اسلام خیلی حقوق قایل است اول به کارگر فشار نیاوریم یک، قبلی از آنی که عرقش خشک بشود حقوقش را بدهیم دو البته این حرفهایی که می‏زنم یک عده هم پای تلویزیون می‏گویند آقای قرائتی چی چی داری توی تلویزیون می‏گویی چهار ماه است حقوق ما کارگرها را ندادند.

رعایت اولویّت در تنظیم بودجه

حالا اینجا یک فضولی هم بکنم نخیر فضولی نمی‏کنم حرف حق می‏زنم هیچی هم فضولی نیست «بسم اللّه» با جرأت هم می‏گویم «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» سازمان مدیریت و برنامه و بودجه باید یک ستاد بحران بسازد که اگر یک بار یک بحرانی پیش آمد بتواند بودجه جایی را جا به جا کند شاید هم داشته باشد من خبر ندارم مثلاً بودجه می‏دهند برای استخر سرپوشیده بعد می‏بینیم یک جایی یک نیاز واجب واجب واجب پیش آمد که به… استخر هم لازم است استخر لازم لازم، اما از استخر لازم‏تر هم داریم اگر یک حادثه‏ای پیش آمد توی آن ستاد بحران بنشینید بگویند این بودجه را از اینجا جا به جا کنید ما الان اگر پولی خرج عطسه شد خواسته باشیم خرج سرفه کنیم تخلف اداری است می‏آیند می‏گیرندمان، بابا یک ستاد بحران بنده توی نهضت سوادآموزی می‏گویم «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» بنده رئیس نهضت هستم الان صلاح این است که این بودجه از اینجا جا به جا بشود پیشنهادم را بروم و بگویم دلیلم را بگویم در اداره‏ی سازمان مدیریت برنامه و بودجه بیاند طبق استدلال ما پولها را جا به جا کنند چون توی مملکت ما بسیاری پولهایی خرج می‏شود که واجبترین مستحب هم نیست و بسیاری از جاهایی که مثلاً ما شاید دهها هزار مدرسه داشته باشیم مدرسه‏های کوچولو که دستشویی ندارد بچه‏ی مظلوم صبح می‏آید که برود کلاس تا ظهر ادرارش را نگه می‏دارد ظهر می‏رود خانه ادرار می‏کند آنوقت در همان استان مثلاً فرض کنید که برای چمن برای نمی‏دانم فرض کنید که بدنسازی برای نمی‏دانم زمین اسکی برای چی یک کارهایی که حالا آنها هم مفید است به شرطی است که بچه‏ها اولیات زندگی‏شان باشد و بله باید آدم کارهایش برنامه‏ریزی داشته باشد اما یک ستاد بحران هم باید داشته باشیم که با یک برنامه‏ریزی دنبال منطق جا به‏ جا کنیم بنده باید نمازم را درست بخوانم اما تا یک حادثه‏ای پیش آمد می‏گوید: «قیاما» فوراً می‏گوید «وقعوداً» بینش یک نماز بخوان صلاح نیست بایستی نمی‏توانی بایستی بعد می‏گوید نمی‏توانی بنشینی: «وعلی جنوبهم» قرآن می‏گوید: «قیاماً وقعوداً وعلی جنوبهم» یعنی ایستاده نشسته، خوابیده، حالا، اگر همه بسیج شویم الآن جنگ نیست چقدر نیروهای ما توی پادگان می‏توانند یک حرکتی انجام بدهند مشکل مسکن را حل کنیم آقا هر سربازی به جای مثلاً یک سال، دو سال مثلاً فرض کنید که یک ماه دو ماه سه ماه چهار ماه مثلاً کمتر بیشتر این کار را بکند ما بسیاری از مشکلاتی که نیروی انسانی می‏خواهد می‏توانیم از پادگانها حل کنیم خیلی کارها را کارهای کلان را می‏شود با یک تسمه‏هایی زیر و رو کرد به هر حال به من چه که این حرفها را می‏زنم ولی دلم می‏سوزد با چشمهای خودم می‏بینم جاهایی که واجب است واجب است زمین مانده و چیزهایی که نه واجب است نه مستحب پول خرجش می‏شود ما در مملکتمان افرادی بودند بیست سال اذان می‏گویند کسی یک قرون به اینها نداد. یک پیراهنی یک کت شلواری بیست سال هم است اذان می‏گوید یک افطاری کسی به اینها نداده بعد هم یک بودجه‏ای می‏آورند برای مثلاً فلان مسأله که هر چی فکر می‏کنی این واجب بود نه مستحب بود نه نیاز جامعه بود نه یک اسمی رویش می‏گذارند بودجه را اختصاص می‏دهند بخور بخور راه می‏اندازند اجمالاً انشاءاللّه عرض کنم به حضور جنابعالی که چون بیت‏المال هست باید دو تا سه تا اسلام‏شناس عادل متقی چند تا کارشناس قوی با یک ستاد بحران باشد که اگر رئیسی وزیری وکیلی خودش آمد گفت فعلا ما به جای این، این کار را بکنیم بتواند این چیزها را جا به جا کند تا انشاءاللّه اولویتها فراموش نشود.
خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد در هر لحظه تک تک ما را به راه مستقیم هدایت بفرما. (آمین)
در قرآن آیاتی داریم که بعضی‏ها فکر می‏کنند کارهایشان درست است بعد می‏فهمند که کارشان غلط بوده ما را از آنهایی که خیال می‏کنیم کارهایمان درست است ولی روز قیامت شرمنده هستیم ما را از «یحسبون انّهم یحسنون صنعا» از خیالگران‏ها قرار نده. (آمین)
واقع‏بین حق‏بین، حق‏گو، فکر حق، بیان حق، عمل حق، همه‏ی کارهایمان را در راه مستقیم قرار بده. (آمین)
«والسّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 968
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست