نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 970
موضوع: تفسير سوره کافرون
تاريخ پخش: 75/11/02
بسم الله الرحمن الرحيم
1- همه چيز بخشش و لطف خداست
به نام خداوند بخشنده مهربان ابر و باد و مه و خورشيد و فلک بخشش اوست نظم و هستي بخشش اوست ارتباطات و هماهنگيها بخشش اوست تناسبي که آفريده از الطاف اوست چشم ما مال فيلمبرداري است با نور هماهنگ است گوش مال شنيدن است با موج هماهنگ است وقتي بخشش خداوند را متوجه ميشويم که گرفته شود قرآن آياتي دارد که ميفرمايد تا نعمت را نگيرم نميدانيد خدا چه کرده؟ (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ) (ملك /30) اگر صبح بلند شديد هر چه کنديد با چاه عميق و نيمه عميق به آب نرسيديد چه ميکنيد؟ (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ) (قصص /71) اگر حرکت کره زمين را کند کنيم و شب طولاني بشود «يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ» کي براي شما نور ميآورد؟ به کي تلگراف ميکني آقا حرکت کره زمين را تند کن؟ (لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ) (واقعه /70) اگر بخواهيم آب را تلخ ميکنيم به کي تلگراف ميکني آقا آب را شيرين کن (لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ) (واقعه /65) اگر بخواهيم درختان را خشک در پائيز نگه ميداريم به کي تلگراف ميکني سبزش کن.
2- درخواست قريش از پيامبر و نزول آيه
(قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ) (كافرون /1) در تفسيرها همچنين ميخوانيم که بعضي از بزرگان قريش به نزد پيغمبر(ص) آمدند و گفتنداي پيغمبر(ص) ما از آئين شما پيروي ميکنيم و شما هم از آئين ما پيروي کن شما کوتاه بيا ما هم کوتاه ميآئيم يک سال شما خدايان ما را عبادت کن سال بعد هم ما خدايان شما را عبادت ميکنيم پيغمبر(ص) فرمود ابدا گفتند آقا تعاوني حساب کن مشتري بشويم لازم نيست يکسال عبادت کني شما يک دستي به اين بتهاي ما بکش يک تبرکي پيدا کن ما خداي شما را ميپرستيم اين آيه نازل شد «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» اي کافرها (لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ) (كافرون /2) آنچه شما ميپرستيد من نميپرستم با کسي معامله نميکنم. «درسها»
3- پيامبر امين وحي
1- معلوم ميشود پيغمبر(ص) امين وحي است هرچه نازل شد همان را ميگويد. يعني خدا ميفرمايد «قُلْ» (بگو) آن هم ميفرمايد «قُلْ» بگو هيچي از آنرا کم نميکند. در دستورات اسلامي بايد مو به مو عمل کنيم يک کسي دعا ميخواند و ميگفت «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» حضرت فرمود ما (ابصار)ش را نگفتهايم آنچه ما گفتهايم «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ» است. شب بيست و يکم قرآنها را به سر بگذارند در مفاتيح نوشته «بِعَلي» شما ميگوئيد: به علي بن ابي طالب، به علي المرتضي، علي(ع) هزار کمال دارد گفتهاند بگو «بفاطمه» شما ميگويي: «به فاطمةالزهرا» بابا امشب گفتهاند بگو: «بفاطمة»، «بالحسن» ما ميگوئيم «بالحسن المجتبي» نميگويند گناه و بد است اما همانکه گفتهاند همانطور در دعاها. همانطور که وارد شده بعد از نماز گفتهاند 34 مرتبه «اللَّهُ أَكْبَرُ» 33 مرتبه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» 33 مرتبه «سُبْحَانَ اللَّهِ» بگو حالا 34 تا 6 تاي ديگر به آن اضافه کن که 40 تا بشود آقا اگر گفتند 34 متري گنج است شما 35 متر بِکَني به گنج نميرسي دکتر آمپول را توي رگ ميزند يک خورده آن طرفتر به گوشت ميخورد.
4- بدون اجازه نبايد كار كرد و كار بايد دقيق باشد
خانم شما که خانم خوبي هستيد اين فوکُلت را بگذار تو بابا دين که به اين نيست! باسمه تعالي دين به اين هست آقا بعضي چادريها بدند خوب تو چادري خوبي باش ميگويد اين خانم چادري دروغ ميگويد من هم فوکُلم را بيرون ميگذارم خوب اين به آن در بابا اينکه نميشود يک خرده بايد دقيق باشيم. يک کسي از هيئت ابوالفضل فرشهاي مسجد را به حسينه برد که درآنجا سينه بزنند يک آقاي عالمي به رئيس هيئت ابوالفضليها گفت آقاجان اين فرشها وقف مسجد است نميشود آنرا به حسينه برد گفت آقا شيخ ابوالفضل(ع) دست هايش را براي خدا داد خدا دو تا فرشها يش را به ابوالفضل(ع) نميدهد؟ ! اين رقمي حساب نکنيد حساب حساب است کاکا برادر. من تعجب ميکنم بعضي کشورها که ميآيند قرارداد امضا کنند اين وزير امور خارجه بدون آن نميتواند نفس بکشد از عراق آمده بودند قرارداد امضا کنند با ايران بنا بود راه کربلا باز شود آنها پذيرفتند مثلاً 5 روز گفتند آقا اين 5 روز 9 روز بشود 20-30 سال است آرزوي کربلا را ميکنيم يک شب کربلا يک شب نجف گفت اگر ميخواهيد يک ساعت کم و زياد بشود من بايد از صدام اجازه بگيرم. ديگران در اجازه از صدام اينقدر تسليم. آنوقت ما دين خدا را همانطور آجر حسينه وقف مسجد آجر مسجد وقف حسينه بابا بايد حساب دقيق باشد بدون اجازه کار نکنيم. خانمِ يک کارگري سرطان داشت و از دنيا رفته بود رفتم خانهشان ديد سه چهار تا بچه يتيم فرش و يخچال را فروختهاند خرج سرطان کردهاند آتش گرفتم من هم شهرت دارم ولي پول ندارم يک کسي به تاجري گفت 100 هزار تومان بده با 6 ماه مدت گفت پول ندارم اما مدت اگر ميخواهي ميدهم. ده هزار تومان خمس سهم امام پيش من بود گفتيم اينرا ميدهيم بعد اجازهاش را ميگيريم ده هزار تومان را داديم آمديم دفتر امام اجازه بگيريم اجازه ندادند گفتم آقا دلم سوخت ريش ريش شد گفتيم حالا اين ده هزار تومان را از خودمان ميدهيم گفت نه خير بايد همان ده هزار تومان را برگردانيد رفتيم پيش يک مرجع ديگر که فتوايش… رفتيم گفت نه چون بدون اجازه مصرف شده بايد عين پول برگردد از تهران رفتيم آن شهري که اين پول را داده بوديم به آقا گفتم آن ده هزار توماني که داديم يک پولي است که قاطي شده اگر… معذرت ميخواهم خودم خجالت کشيدم که شما آن پول را بده يک پول ديگر بگير گفت گذاشتم بانک. بعد چک دارم. زنگ زديم تهران که اين پول رفته توي بانک فرمود بگو از بانک بيرون بياورد آقا اين قدر زجر کشيديم زجرکش شدم. البته حساب «قُلْ» در اين آيه با «قُلْ» سورههاي ديگر فرق ميکند اگر «قُلْ» نباشد معنايش اين ميشود کهاي کافران من بندگي نميکنم آنچه شما عبادت ميکنيد خدا که نميگويد من بندگي نميکنم بايد پيغمبر(ص) بگويد. «قُلْ» دراينجا واجب است که باشد.
5- به نام وحدت نميتوان از ارزشها سرپيچي كرد
2- به نام وحدت از ارزشها سرپيچي نکنيد. آمدند گفتند يا رسول الله يک خرده شما کوتاه بيا يک خرده ما. تو يک دستي به اين بتها بکش ما هم ميآئيم بنده خدا ميشويم فرمود: ابدا! (لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ) (كافرون /2) هرگز من عبادت نميکنم آنچه شما عبادت ميکنيد. داماد ميآيد خواستگاري دختر. عروس و مادر عروس نگاهي به داماد ميکنند ميبينند خوشگل است خانه دارد ماشين دارد ولي نماز نميخواند هي! خيلي خوبه به او بده از دستمان ميرود بعد ميگوئيم نماز بخواند خاک توي سر اين پدر و مادر که حسابي نماز را لگد ميکنند بخاطر ماشين داماد. ذليل ترين مسلمان پدر و مادر اين عروس هستند خيلي اين پدر و مادر و عروس ذليلند به ماشين داماد که نگاه کردند از نماز سرپيچي ميکنند. به همين راحتي يک مقدار آدم بايد حساس باشد.
6- مسلمان بايد صريح و قاطع باشد
3- مسلمان بايد صريح و قاطع باشد «لا أَعْبُدُ» آقا من عبادت نميکنم يک روز آقايان صانعي و رسولي محلاتي و رحيميان و بزرگان و فضلاء که در بيت امام(ره) بودند گفتند امام(ره) از ما راضي هست يا نه برويم بپرسيم نکند توي رو در بايستي گير کرده با هم صحبت کردند و رفتند گفتند آقا ما چند سال است توي دفتر شما هستيم شما از ما راضي هستيد يا گير کرديد؟ فرمود يک لحظه خلاف برويد ميگويم نباشيد من با کسي رو در بايستي ندارم با مومنين و علما صريح و قاطع بود. آقا من جلسه شما نميآيم بخاطر اين کار خلاص. من من نکنيد. اميرالمومنين(ع) در يکي از نامه هايش ميفرمايد من دلم ميسوزد ديگران در باطلشان سفتند شما در حقتان شل. امروز رفتم مسجدي نماز بخوانم پر بود و جا نبود مسجد را چند ماه پيش ساختهاند خيلي غصه خوردم گوهرشاد قرنها قبل بغل امام رضا(ع) مسجد ساخته جا هست ما الآن سه شنبه مسجد ميسازيم براي چهارشنبه جا کم است آدم غصه ميخورد. به يکي از کشورهاي کفر رفته بودم خياباني مال 220 سال پيش ترافيک نبود ما سال 57 خيابان ميسازيم سال 58 تنگ است يک مقداري آينده نگري. الان بازار تهران آتش بگيرد براي خاموش کردن آن عاجزند چون طوري درست کردهاند نه ماشين از آن رد ميشود و نه آمبولانس.
7- دنياي كفر را بايد مأيوس كرد
4- دنياي کفر را از خود مأيوس کنيد. آقا «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ» من هرگز بت پرستي را قبول نخواهم کرد يعني شما خيالتان از من راحت باشد فکر نکنيد يک شام به او بدهيد يا دو بار ديگر او را ملاقات کنيد يک کادو براي او ببريم واسطه بگذاريم آقا اين حرفها نيست شما از ما مأيوس باشيد ما بت پرست نميشويم.
8- برائت بايد مكرر و مؤكد و عيني باشد
5- برائت بايد مکرر و مؤکد و علني باشد. تکرار شده (شما بنده خدا نميشويد من بنده بتها نميشوم دو مرتبه ميگويد من بنده بتها نميشوم باز ميگويد شما بنده خدا نميشويد) گاهي تکرارها لغو است گفت خانه ما دو نوع غذا هست گفتم چيه؟ گفت يک بار پلو و عدس و يک بار عدس و پلو اين که يکي شد گاهي تکرارها يکي است اما اين تکرارهاي خدا يکي نيست و لذا گفتهاند اگر شما به قصد خواندن «قُلْ هُوَ اللَّهُ»، (وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7) گفتي ميخواهي «قُلْ هُوَ اللَّهُ» بخواني گفت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» بعد گفتي حالا «قُلْ هُوَ اللَّهُ» نميخوانم شروع کردي به خواندن (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) (ناس /1) ميگويد نه اگر ميخواهي «قُلْ أَعُوذُ» بخواني بايد «بِسْمِ اللَّهِ» خودش را بگويي درست است همه «بِسْمِ اللَّهِ»ها مثل هم است هر «بِسْمِ اللَّهِ» اين بند به خودش است بند به آيهاش است. براي تکرار آيات اين سوره چند جمله هست 1- براي قطع اميد است آقا نه نه نه يا براي تلقين استقامت است يا براي اينکه کفار دو بار پيشنهاد کردند در آيه هم دو بار فرمود نه نه يکي هم گفتهاند دفعه اولش براي الان است يعني الان من بنده بتها نميشوم شما هم بنده خدا نميشويد در آينده مهم من بنده بتها نميشوم شما هم بنده خدا نميشويد يا يکي براي اختلاف معبود است و يکي براي نحوه عبادت يک بار گفتند آقا شما به بت احترام کنيد ما هم به خدا احترام ميکنيم بعد هم چگونگي يکي براي اصل بت پرستي است و يکي هم چگونگي. (لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ) (كافرون /6) صفها بايد از هم جدا باشد تو راه خودت برو من راه خودم.
9- مجرمين در قيامت به چند نفر التماس ميگفتند
روز قيامت مجرمين به 5 نفر التماس ميکنند اول مجرمين ميآيند پيش مجرمين ميگويند آقا جناب اعلي حضرت شاهنشاه من جاويد شاه گفتم پدرم در آمد علم ميرود پيش هويدا، هويدا ميرود پيش شاه، شاه ميرود پيش کارتر ميگويند (إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصيباً مِنَ النَّارِ) (غافر /47) ما تابع شما بوديم من در فرودگاه شما بودم دروغ گفتم تا صندوقت پولدار شود حالا يک کمکي بکن ميگويد ما اينجا خودمان هم گير هستيم برو. مجرمين از بدها مأيوس ميشوند ميبينند خودشان هم گير هستند. زمان شاه يک روزه خوار را گرفتند بردند کلانتري تا در را باز کردند ديدند رئيس شهرباني دارد غذا ميخورد گفتند ديگر ولش کن. در مکه يک نفر به من رسيد گفت آقاي قرائتي گفتم چته؟ گفت گم شدم گفتم خوشا به حالت تنهايي گم شدي من با کاروان همه با هم گم شديم. روز قيامت مجرم به مجرم ميگويد من عقب تو بودم «إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً» ما تابع شما بوديم «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ» آيا ميتوانيد ما را بي نياز کنيد دردي از ما دوا کنيد ميگويند بابا (إِنَّا كُلٌّ فيها) (غافر /48) ما خودمان توي جهنم هستيم از بدها ميآيند سراغ خوبها ميگويند (انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ) (حديد /13) اي مومنين يک نگاهي به ما بکنيد ما از نور شما استفاده کنيم (قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً) (حديد /13) الآن بيابانهاي مکه براي حاجيها چراغاني شده قديم مکه که بايد حاجيها دو سه شب توي بيابانها بخوابند چراغ نبود و لذا ايرانيها همه چراغ قوه ميبردند براي اينکه شب عيد قربان توي بيابان بايد شن جمع کنند. يک حاجي به حاجي ديگري گفت حاج آقا چراغ قوهات را بده من هم شن جمع کنم فرمود چرا از ايران چراغ قوه نياوردي؟ اينجا جاي نور دادن نيست. بايد وقتي زنده بودي التماس ميکنند بعد ميگويند (أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ) (حديد /14) اين مال (لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ) (كافرون /6)، «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ» ما توي يک دانشگاه و مزرعه و کارخانه و تربيت معلم نبوديم؟ با هم برويم حالا من گرفتار شدم نجاتم بده ميگويد بله با هم بوديم اما «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ» تو عرق خوردي من نخوردم تو دروغ گفتي من نگفتم تو امضاء کردي تو رشوه گرفتي من نگرفتم تو کلاهبرداري کردي من نکردم توي يک بازار بوديم مغازه هايمان بغل هم بود تو بد جنس گري کردي من نکردم «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ» با هم بوديم اما «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ» انسان آزاد است «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ» انسان ميتواند تصميم بگيرد.
10- دلايل آزادي و اختيار انسان
ما دلائل عقلي رواني قرآن داريم که انسان آزاد است دلايل رواني 1- پشيماني. آدم همينکه پشيمان شد پيداست آزاد است يعني ميتوانستم انجام بدهم ميتوانستم انجام ندهم 2- انتقاد. شما از کسي انتقاد ميکنيد که چرا اين کار را کردي يعني ميتوانست انجام بدهد ميتوانست انجام ندهد 3- شک. آدم گاهي شک ميکند که اين کار را انجام بدهد يا نه همين شک يعني ميتواني انجام بدهي و ميتواني انجام ندهي 4- تربيت. شما بچهتان را به مدرسه ميفرستيد که تربيت بشود يعني ميتواند خوب بشود و ميتواند خوب نشود اينها دلايل رواني است باينکه انسان آزاد است يعني ميتواند راه حق برود. ميگويد آقا فقر بود گول خورديم ميگويد بيا اين آقا فقير بود ولي دست به گناه نزد آقا ما خوشگل بوديم و اين اسباب دردسر ما شد و به گناه افتاديم ميگويند بيا اين يوسف(ع) از تو خوشگلتر بود و به گناه نيفتاد آقا سفره پهن بود خورديم بيا اين آقا سفره پهن بود و نخورد آقا چرا سرما خوردي؟ زمستان بود بيا ميليونها آدم در سرماي زمستان سرما نخوردند يک بلوز ميپوشيدي بلوز تقوا نپوشيدي (وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ) (اعراف /26) سرما خوردي نميتواني بگويي پسر خاله بد بود همسايه بد بود فيلم بد بود معلم بد بود و مجله بد بود همه اينها بد بود مثل اينکه خيابان و کوچه و خانه و مدرسه يخ است شما اگر «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ» بلوزت محکم باشد ميتوان با همه يخبندانها اراده قوي باشد آدم ميتواند گناه نکند تو خودت شل بودي.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 970