responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 985

موضوع: تفسير سوره نحل (1)

تاريخ پخش: 78/04/17

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در محضر مبارک دانشجويان هستيم تصميم گرفته‌ام سوره نحل را تفسير کنم وانشاء الله ادامه بدهيم (چند آيه را با صوت خوب گوش ميدهيم من هم با خط متوسط مي‌نويسم، با صوت خوب گوش ميکنيم و با خط متوسط مي‌نويسيم، با خط متوسط مي‌بينيد و با صداي بد ميشنويد يا متوسط يعني صداي من، حالا برادر عزيزمان که از دانشجويان است و صدايش هم خوب مشغول شود
سوره نحل آيه يک بفرماييد.

1- تفسير عبارت «بسم الله»

(أَتى‌ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ) (نحل /1) «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»، «بِسْمِ اللَّهِ» تاريخي دارد مربوط به اسلام هم نيست، حتي قبل ازموسي و عيسي و ابراهيم، حتي قبل از اين انبياء حضرت نوح آرمش «بِسْمِ اللَّهِ» بود، سوار کشتي که شد فرمود: (بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها) (هود /41) يعني حرکت کشتي، چون نوح 950 سال فقط تبليغ کردافراد کمي ايمان آوردند، نفرين کرد، زمين از آب جوشيد و از آسمان باريد زمين زير آب رفت، و خداوند قبل به نوح(ع) فرموده بود که کشتي بساز خود و مومنين سوار شويد، وقتي مي‌خواست سوار شود گفت:
«بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» حرکت به نام خدا او توقف بنام خدا، «بِسْمِ اللَّهِ» تاريخ طولاني دارد، و حضرت سليمان(ع) وقتي نامه مي‌نويسد به آن خانمي که پادشاه بود مينويسد: (إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ) (نمل /30) وقتي خداند مي‌خواهد با مردم صحبت کند «بِسْمِ اللَّهِ» مي‌گويد و ما هم وقتي با خدا در نماز ميخواهيم حرف بزنيم «بِسْمِ اللَّهِ» مي‌گوييم.
بسم الله ارتباط بين خلق و خالق است. يک جمله ايستکه تمام قرآن در سوره حمد و تمام حمد در «بِسْمِ اللَّهِ» و الله و «بِسْمِ اللَّهِ» در «باء» «بِسْمِ اللَّهِ» است يعني چه، مگر چيست؟
به قول ما طلبه‌ها ميگوييم (باء) استعانت يعني بنام او کمک مي‌گيرم، بدون او نمي‌شود خيلي چيزي دارد، که درفارسي هم مي‌گوييم: » بنام خداوند بخشنده مهربان» يعني از تو شروع مي‌شود و آغاز تو هستي و پايان تو هستي، توکل برتو و کمک از تو، عشق به تو و ياد تو، هستي به تو هست و باقي به تو و فاني به تو، دردنيا حتي کشورهايي که دين ندارند رسم است، وقتي يک کار بزرگي مي‌خواهند انجام دهند يک شخصيتي را مي‌برند کلنگ بزند، اين نوار را قيچي و درجه بدهد، بنام يک شخصيت، (حتي زمان شاه، کارخانه دارها مي‌خواستند کارخانه بيمه شود يکي از شاپورها را درکارخانه شريک ميکرد، که بگويند با خاندان سلطنتي است، بند شدن به بزرگ آدم را بزرگ مي‌کند) اگر گفتند عبا، عباي قرائتي است يک قيمت و اگر عباي امام خميني(ره) است قيمت ديگري دارد. اگر اين انگشتر ابوعلي سينا باشد يا انگشتر من، يعني به عنوان ارزش مي‌دهند. اگر بناست وصل به بزرگ شويم بزرگ بزرگان خداست، «بِسْمِ اللَّهِ» يعني وصل به خدا همه چيز ميرود و او مي‌ماند واگر بناست علامتي از او و اگر رنگي بگيرم رنگ اورا است.

2- نکاتي از «باء» «بِسْمِ اللَّهِ»

الف: توکل است و ايمان اگر نباشد به نام او شروع نمي‌کنيم.
ب: استمداد است،
ج: عشق به او، اگر او را دوست نمي‌داشتيم اسمش را نمي‌آورديم.
د: ياد او
ه: رنگ او

3- شأن و مراتب صفات خدا

دربين صفات «الرَّحْمنِ» و «الرَّحيم» آمده با اينکه خداوند خيلي صفات دارد مي‌گويد دربي که باز مي‌کني چراغ سبز نشان بده.
اين «بسم الله الجبارين» براي برخورد با فرعون و فرعون صفتها است. ولي درباب تربيت و ارتقاء و بالا بردن بايد، مثل کلمه (تعال) از (علو) يعني بالا (تعال) يعني مي‌خواهم تو را ببرم بالا، (تعال) يعني بيا.
ما دو رقم بيا داريم يک وقت به مکان پست و پايين و يکوقت به مکان بالا، مثل بفرما و بنشين يک معني است ولي بفرما، بنشين با کرامت است مثل «تلاوت» و «قرائت» هر دوبه معناي خواندن است ولي «تلاوت» خواندني است که رنگ قداستي هم دارد.
و مثل (شان) و (عمامه) هردو را به سر مي‌پيچند ولي در (عمامه) يک قداستي هم هست و مثل مهر کربلا و خاکهاي ديگر، هردو خاک است و خاک کربلا مهر که مي‌شود قداست بر ميدارد.
(و چرم پوست گاو است، جلد قرآن که شد مقدس شده ولي کفش هم ممکن است بشود هر دو چرم است.)
پس عناوين قداست مي‌دهد، براي قداست علم كنيم که کار ما هم دردنيا همين است و گرنه همه نفس مي‌کشند، زير دوش که همه ميروند و آب هم به صورت مي‌ريزند، منتهي رنگ خدا دادن. که حالا که آمده‌ام دانشجو شوم براي چه؟ براي ليسانس که سوئيس و اتريش هم ليسانس مي‌دهند، براي باسواد شدن همه کره زمين باسواد مي‌شوند.
بايد کنار رشد و سواد و مدرک، يک رنگ الهي هم باشد، تا وقتي تخصص مشکل از مسلمانها حل کند، کار بهتر، پس اگر زندگي بهتر امين طرف و آن طرف دنيا زياد فرق نمي‌کند. و همه دانشگاه مي‌روند، درس و مدرک و حقوق براي رفاه بيشتر و بهتر، اما يک دانشجوي مسلمان حزب الهي بايد غير از درس و مدرک، مثل چرم اگر بناست کاري شود بهتر است که جلد قرآن شود، آهن آهن است مي‌خواهد درب شود، ضريح امام حسين(ع) مي‌شود، سعي کنند جاي خوبي مصرف شود.
«بِسْمِ اللَّهِ» يعني مواظب باش در جهت گيري دنبال کسي باشي که به او بتواني افتخار کني، اگر براي او شعار دادي، گفتند خداوند با او محشورت کند بگويي: الحمد لله! افتخار مي‌کنم که دنيا و آخرت با او باشم.
دنبال کسي برويم که افتخار کنيم، با او هم عکس برداريم، فردا نگويم هل خوردم بگويم افتخار دارم آدمها را ديدم و باملاکها او را انتخاب کردم، مسئله (رحمت) خيلي مهم است، آغاز کار محبت و رحمت.
يک نمازگزار روزي 60 مرتبه کلمه (رحمت) بزبان مي‌آورد، (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ) (فاتحه /1) بعد از (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ) (فاتحه /2) باز (الرَّحْمنِ الرَّحيمِ) (فاتحه /3) و درسوره دريک رکعت 6 بار کلمه (رحمت) و در 17 رکعت شبانه روز 10 رکعت حمد و سوره داريم و درهر رکعت 6 بار جمعا 60 بار يک مسلمان که 60بار «رحمت» مي‌گويد و يک بازاري که مي‌گويد نميتواند بي رحم باشد اگر ديديم که مي‌گويد کلاه برداري ميکند مي‌فهميم نماز در روحش نفوذ نکرده مثل لوله سيماني که آب را از خود عبور مي‌دهد ولي دراو نفوذ نمي‌کند و لذا کنار جويي سيماني هيچ درختي سبز نمي‌شود. تلقين به رحمت موثر است.

4- عدم تعجيل در امور و صبر در راه خدا

«أَتى‌ أَمْرُ اللَّهِ» يعني فرمان خداوند مي‌آيد عجله نکنيد، يعني خداوند وعده‌هايي که داده حق است قرآن مي‌فرمايد: (فَأَوْحى‌ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمينَ) (ابراهيم /13) (ما ظالمين و ستمگرها را هلاک ميکنيم.) ما ميگوييم پس چرا آنها را هلاک نکرد، زمان بندي دارد بالاخره وعده خداوند مي‌رسد. «أَتى‌ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» فرمان خداوند آمد عجله نکنيد.
مي‌گوييم فلاني زود زود مرد (به تو يا من چه که زود مرد) علامت ايمان اين است که نسبت به کارهاي خداوند، زود و دير را مطرح نکنيم، زمان بندي از آن اوست، خداوند در قرآن مي‌فرمايد: (وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً) (كهف /59) قرار داديم براي هلاکت آنها يک موعدي (و زمان مقرري را) اگر ظالمي ديدي عجله نکن که خداوند چرا به حساب او نمي‌رسد، ميگوييم خداوند نابودش کن، اگر خداوند بخواهد همه دعاهاي ما را مستجاب کند يک نفر موجود نمي‌ماند تا مادر به بچه مي‌گويد خدا مرگت بدهد، خلاص. اگر خداوند مي‌خواست به دعاي ما گوش کند هيچ کس روي کره زمين نمي‌ماند.
آيه‌اي داريم اگر خداوند مي‌خواست با اولين نگاه حال گيري کند هيچ کس روي کره زمين نبود زمان شاه دانشجو و طلبه و مردم را گرفته و شکنجه ميکردند، مردم مي‌گفتند خدايا چقدر به ستمگران وقت مي‌دهي مي‌فرمايد: زمان دارد يک وقت هم مي‌فرمايد: (حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ) (بقره /109) در آينده خواهد آمد مثلا سه مرتبه در قرآن فرموده اسلام دنيا را خواهد گرفت. حال هرکه زنده باد يا مرده باد گويد کم و زياد ندارد. او که ما و هستي را آفريد اين آيه را نازل فرموده: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ) (توبه /33) اسلام کره زمين را خواهد گرفت. اين آيه سه بار با همين عبارت تکرار شده. خداوند قول داده، و يا مي‌فرمايد: (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ) (انبياء /105) کره زمين بدست افراد صالح خواهد آمد. هرکس هرچه بگويد و هر موجي باشد، ولي کربلا دست امام حسين(ع) خواهد افتاد حال بدنش به زير سم اسب له شده و در گلوي قتلگاه، هرکس در تاريخ آب بخورد مي‌گويد سلام بر حسين(ع) گرچه به علي اصغر او آب ندهند.
زود قضاوت نکنيد خاطره‌اي است که: صاحب خانه‌اي براي خريد بيرون رفت. بچه و سگ تربيت شده‌اي در خانه داشت. موقعي که برگشت سگ صداکنان با پوزه خونين لب درب آمدصاحبخانه فکر کرد بچه را کشته اسلحه را بيرون آورد و سگ را کشت بعد متوجه شدکه خير حيوان درنده ديگر به بچه حمله کرده وسگ با او درگير شده و او را کشته و بچه سالم است. دو استخوان چرب از او گرفت بچه‌اش را نجات داد و بعد هم کشته شد، بالاخره بسيار پشيمان شده و مقاله‌اي نوشت که وقتي به چشمهاي سگ کشته شده نگاه کردم انگار به من گفت: ‌اي انسان تو که عاقل بودي چرا زود قضاوت کردي صبر ميکردي من که درخانه تو بودم آيات مکرري داريم که مي‌فرمايد: «يَأْتِيَ اللَّهُ» فرمان خداوند در آينده خواهد آمد. بعد ميفرمايد: «أَتى‌» آنکه وعده مي‌دادم آمدوبه وعده وفا کردم. نه خداوند که اولياء او هم به وعده‌ها وفا مي‌کنند. يک داستان و حديث شيرين و ناب که يک زماني من به عنوان زوار رفته بودم مشهد رفتم پاي درس مرحوم آيت الله العظمي ميلاني(ره) از اين حديث خيلي تجليل مي‌کرد که نکته‌هاي خوب و مهمي مي‌شود از آن فهميد و يک فيلم و يا نمايشنامه ساز ميتواند از او استفاده کرده و به صحنه آورد. در زمان امام صادق(ع) يکي از ياران آن حضرت با اينکه از نظر فکري باايشان بود ولي رفت به دربار بني عباس مثلا منصور دواينقي و نان خور آنها شد روزي يکي از دوستانش به او گفت نمي‌خواهي با امام صادق(ع) صحبت کني که اين کارت درست است يا نه گفت ما ديگر درباري شده و از طرفي هم حضرت معلوم نيست ما را بپذيرد. دوستش گفت من دلالي کرده و از آن حضرت وقت ميگيرم آمد و داستان را براي آن حضرت تعريف کرده وقتي گرفت آمد به ملاقات البته ظاهرا زمينه هم داشت که وقتي در آن جلسه مطالبي را فرمود منقلب شد به حضرت عرض کرد من توبه هم مي‌توانم بکنم؟ بله اين توبه به دعاي کميل و بهشت زهرا و گريه وامامزاده و امام نمي‌شود فرمود توبه شما به اين است که هرچه رشوه و هديه، از قالي وامثال آن گرفته‌اي به صاحبانش برگرداني، اموالي که صاحبانش معلوم است به خودشان و بقيه را به من، به شما اجازه مي‌دهم که به فقراء بدهي عرض کرد اگر من به همين شکل توبه کردم چه ضمانتي است حضرت فرمود: «من بهشت را براي شما ضمانت ميکنم» رفت و استعفاء داد همه دوستانش او را نسبت به اينکار سرزنش وترغيب به دنيا و مقام و موقعيت و اينکه اگر جدا شوي خل هستي، بالاخره استعفاء اموال را برگردانيد (و به قول چراغ گاز زندگي را آورد روي شمعک) و رفت با يک لنگ که به دور خودش بسته بود خانه نشين شد دوستش اين داستان را براي دوستان ديگرتعريف مي‌کرد و مي‌گفت اگر فردي از طرف ما به طرف بني عباس مي‌رفت خيلي او را تحويل و تشويق ميکردند ما هم از او به هرشکل دلجويي مي‌کنيم بالاخره امام(ع) در مدينه و او هم در کوفه و اين دوست گاهي از او احوالپرسي مي‌کرد تا او را مريض يافت و بر بستر مرگ و احتضار به بالين او رفت. ساعت آخر از او شنيد عمر که از تو تشکر مي‌کنم با اين ملاقايت که براي من با امام صادق(ع) ترتيب دادي و مرا از خوردن مال حرام نجات دادي ولحظات آخر گفت‌اي دوست امام صادق(ع) به بالين من آمده و جايگاه مرا در بهشت به من نشان داد وبه قول خود وفا کرد خداحافظ و جان داد و تشييع جنازه و مراسم و دوستش به مدينه رفت به ملاقات امام صادق(ع) شتافت. حضرت از پشت درب فرمود فلاني دوست شما فلان روز وساعت جان داد و ما به وعده خود وفا کرديم.
از اين حديث ميفهميم که نه تنها خدا بلکه اولياء خدا هم به قول خود وفا ميکنند. ميفرمايد: (فَاذْكُرُوني‌ أَذْكُرْكُمْ) (بقره /152) ياد من کنيد من هم ياد شما مي‌کنم.
ياد ما براي خدا اثري ندارد ولي ياد خدا براي ما همه چيز دارد، خورشيد تابشش براي ما خيلي مايه خير و برکت است از نور و رشد و نمو و…. اما اينکه ما خانه را رو به خورشيد بسازيم چيزي گير خورشيد نمي‌آيد، رو يا پشت به خورشيد، ما نماز بخوانيم يا نخوانيم ياد خدا کنيم يا نه (به حال خدا فرقي نداردو از او چيزي کم و زياد نمي‌شود) (أَتى‌ أَمْرُ اللَّهِ) (نحل /1) خدا وحتي اولياء خدابه وعده‌ها وفا مي‌کنند عجله نکنيد ازاينکه باطل چند روزي نموده و جولاني دارد.
شبيه اين آيه هم در قرآن هست. چند تا «يُتِمُّ» داريم (يُتِمُّ نِعْمَتَهُ) (يوسف /6)، (نحل/81)، (فتح/2). چند بار يکي از آنها سال دوم هجري براي استقلال قبله نازل شده چون اول با رو به قبله يهودي‌ها (بيت المقدس) نماز مي‌خوانديم يهودي‌ها طعن مي‌زدند.
پيامبر(ص) شبها نگاه به آسمان کرده و خيره مي‌شد خداوند فرمود: (قَدْ نَرى‌ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها) (بقره /144) نگاه به آسمان ميکني يهودي‌ها طعن ونيش ميزنند.
چون «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ» چون در آينده مي‌خواهم نعمت را بر با اين قبله‌اي که دادم تو تمام کنم سال هشتم هجري مکه را فتح کردند باز مي‌فرمايد: «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ» در آينده ميخواهم نعمت را تمام کنم. دهم هجري هم فرمود: تا اينکه درغدير خم وقتي پيامبر(ص) وقتي به امر خداوند علي(ع) را به مردم معرفي کرد: هرکس من پيامبر او هستم علي مولا و امام اوست آيه نازل شد: (أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‌) (مائده /3) نعمت را بر شما تمام کردم. «يُتِمُّ» فعل مضارع (تمام خواهم کرد) شد فعل ماضي «أَتْمَمْتُ» يعني امروز تمام کردم قول و وعده‌هاي گذشته را امروز وعده‌ها تمام شد و «يَأْتِي» شد «اَتَي».
خداوند به وعده‌ها وفا مي‌کند. خداوند قول داده که اگر ما مخلص باشيم، بندگان مخلص در بن بست نمي‌مانند: قرآن: (إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً) (انفال /29) کسي که باتقوا باشد سردرگمي و بن بست ندارد ما راه را براي او باز مي‌کنيم.
متقي درخطهاي سياسي و موجهاي اجتماعي خط را گم نمي‌کند. اگر خط را گم کرد معلوم مي‌شود تقوا ندارد، آقا چه بساطي است نمي‌فهمد انسان چه کسي درست مي‌گويد اگر نمي‌فهمي گير درخودت هست. چون وعده خداوند و قرآن به اهل تقواست. «فرقان» يعني ديدي به او مي‌دهيم که مي‌فهمد حق کجاست و با چه کسي است.

5- توجه به نور الهي موجب هدايت

آيه ديگر: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ) (حديد /28)
براي انسان باتقوا نور قرار مي‌دهيم. با نور حق و باطل را مي‌فهمد، اگر شيشه بود نور عبور ميکند اگر نکرد معلوم مي‌شود خشت است.
آيه ديگر: (وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) (طلاق /2) راه خروج از نگراني و بن بست را نشان مي‌دهيم. با تقوا در بن بست قرار نمي‌گيرد و هروقت قرار گرفت به او الهام مي‌شود. آيا به غير امام و پيامبر(ص) هم الهام ميشود؟ بله مي‌فرمايد: (وَ أَوْحَيْنا إِلى‌‌ام مُوسى‌ أَنْ أَرْضِعيهِ) (قصص /7) «به مادر موسي وحي شد».
به غير از پيامبر هم وحي مي‌شود به او الهام مي‌شود که اين کار را بکن، الهام به اين نيست که حتما جبرئيل نازل شود، وعده‌هاي الهي هم الهام است. خداوند به وعده‌ها عمل مي‌کند (سُبْحانَهُ) (نحل /1).
(شما هم درست مي‌گويي فردي رفت غذا بخورد، خورد و پول نداد گفتند پول بده گفت درست مي‌گويي هرچه گفتند او گفت درست ميگويي يکي گفت آقا مردم آزاري نکنيد بده گفت شما هم درست ميگوييد يکي گفت شايد نداردگفت شما هم درست مي‌گويي بحث فرق نميکند)

6- اهميت تسبيح خداوند در قرآن

«سُبْحانَهُ» يعني خداوند منزه است خداوند درقرآن چند بار به پيامبر فرموده: (قُمْ) (مزمل /2)، (مدثر/2) (پاشو) – (فَكَبِّرْ) (مدثر /3) (تکبير بکو).
هيچ کلمه‌اي به اندازه «سَبِّحَ» نيست 16 بار درقرآن آمده. اي پيامبر تسبيح کن در نماز هم ما زياد به اين کلمه دستور داريم در سجده: «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» آيه نازل شد: (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى) (اعلى /1) پيامبر(ص) فرمود: اين را در سجده بگوييد. بعد آيه نازل شد: (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيمِ) (واقعه /74) حضرت فرمود: اين را در رکوع بگوييد. «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» چرا آنقدر «سُبْحانَ اللَّهِ» بگوييم درقرآن «سُبْحانَ اللَّهِ» زياد است و همچنين «سُبْحانَهُ» و «يُسَبِّحُونَهُ» «يُسَبِّحُ لله» «سَبِّحَ» اين کلمه زياد است و يعني خاوند را بي تقصير بدان، يعني گير در شماست. ما در کنکور رد شديم «سُبْحانَ اللَّهِ» خدا منزه است، درس نخواندي، تنگي سينه گرفتم. «سُبْحانَ اللَّهِ» سيگار کشيدي، تصادف کردم، مريض شدم، «سُبْحانَ اللَّهِ» مراعات رانندگي و بهداشت را نکردي، (خيلي آدم نامردي است، نبايد دنبال او مي‌رفتي، کتک خوردم و سيگاري شدم، نبايد رفيق مي‌شدي) حواسم پرت شد نبايد اين فيلم را مي‌ديدي در ازدواج بدهکار شدم، مورد ساده‌اي انتخاب مي‌کردي اشرافي گري نميکردي، بسياري ازکارهايي که مي‌گوييم خدايا چرا اينطور کردي مي‌گويد «سُبْحانَ اللَّهِ، سُبْحانَ اللَّهِ، سُبْحانَ اللَّهِ» گير در توست.
(وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ) (نساء /79) هر مصيبتي ديدي تقصير خودت است، چرا باران نمي‌آيد. سال گذشته زکات دادي. ورشکست شدم (آقا بسم تعلا به درک) سا ل گذشته که چند ميليون سود کردي خمس دادي؟ افرادي گرسنگي مي‌کشند و شما هم زياد داشتي او هم در فقر مي‌سوخت کمک نکردي، يک نفر کمک ما نمي‌کند، «سُبْحانَ اللَّهِ» يادت نرفته ماشين داشتي گاز مي‌دادي و افراد را سوار نکردي، قرآن مي‌فرمايد (ذُو انْتِقامٍ) (آل‌عمران /4) خداوند انتقام مي‌کشد.
(يکي از فقهاي شوراي نگهبان تعريف مي‌کرد: که آيت الله العظمي بروجردي(ره) رفت مشهد امام جماعت مسجد گوهرشاد احترام کرده جايگاه و سجاده‌اش را واگذار به ايشان کرد مدتها گذشت خودرفت به نجف اشرف، امام جماعت صحن مطهر علي بن ابيطالب(ع) به احترام او جايگاه و سجاده‌اش را براي جماعت به او واگذار کرد مي‌گفت در حرم مطهر بودم شنيدم که به من گفته شد جادادي، جا دادم، يعني سجاده‌ات را دادي به آقاي بروجردي من هم به امام جماعت اينجا الهام کردم سجاده‌اش را به شما داد. بايستي، برايت مي‌ايستند نايستي، نمي‌ايستند.) زکات ندادي آفت مي‌آيد، دادي برکت مي‌آيد، خيلي شيرين است 32 کلمه زکات، 32 تا هم کلمه برکت، اينها تصادف نيست، يعني زکات همراه با برکت است.

7- استعانت از خدا در عين ظلم‌گرايي

هستي حساب و کتاب دارد «سُبْحَانَهُ» او منزه است، شما فورمول را کشف نکرده‌اي. اگر باران آمد تصادف نيست (من نمي‌دانم صدا و سيما چرا اينکار را نمي‌کند، البته يک سميناري بود من به مسئولين گفتم حالا به مردم هم مي‌گويم، در جريان باشند، اين آقا و خانم محترمي که مي‌آيد و مي‌گويد هوا، و هواشناسي را مي‌گويد، يک کلمه هم بگويد «انشاء الله» اگر خداوند بخواهد مرتب مي‌گويد، فشار هوا چي شد و چي شد خيلي خوب «انشاء الله» هم بگو چون محاسبات همه اينها ممکن است بهم بخورد.) ما فکر مي‌کنيم که اگر کامپيوتر نشان داد، يا علم، محاسبات بهم نمي‌خورد، حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: خداشناسي به اين است که گاهي تصميمات جدي مي‌گيريم طور ديگري مي‌شود.
معلوم است که غير از محاسبات ما خدا هم هست، که ممکن است همه فرمولها بدست او بهم بريزد. انسان زماني که مطالعه مي‌کند، نسخه او، دوم، سوم، و چهارم، من فکر مي‌کنم که خوب مي‌شود ولي محاسبات بهم مي‌ريزد.
من که فاميلي‌ام قرائتي است چون جد و اباء گذشته‌ام معلم قرآن بوده‌اند مرحوم پدرم که 80 سال معلم قرآن بود ميگفت، (مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) (فاتحه /4) موقع نماز يادم رفت در نماز صبح آخر نماز را بهم زدم، تا نزديک آفتاب يادم نيامد، تا به يک نفر گفتم که خداوند حافظه را از من گرفته، به او گفتم شما يک کلمه، يک کلمه نماز را بگو تا من دنبال شما بخوانم، پس بعد از 80 سال معلم قرآن بودن، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» را فراموش مي‌کند.
اينطور نيست که اگر با اين ازدواج کني خوشبخت مي‌شوي ممکن است پدرت مي‌آيد، همين دختري که آه مي‌کشي با او ازدواج کني رمز بدبختي تو مي‌شود بخاطر اينکه پدر ورشکست مي‌شود و خود سيگاري، و او نيز زنداني، فکر مي‌کني از کجا بايد فرار کني.
اينطور نيست که با محاسبات ما، سعادت اين باشد، دانشجو در کنکور رد مي‌شود ديگه غذا نمي‌خورد ما در مي‌گويد حيف نان، پدر مي‌گويد حيف لباس، که چي مگر همه خوشبختي‌ها البته دانشگاه سعادت است ولي رد شده‌ها هم بدبخت نيستند (آنقدر انسان در دانشگاه بدبخت است و آنقدر انسان بيرون دانشگاه خوشبخت است. الآن فرض کنيد يک ميليون به کنکور آمده‌اند. من نمي‌دانم بحث چه زماني پخش مي‌شود لابد وقتي است که کنکوريها رد شده‌اند اگر هم رد نشوند رد خواهد شد گفت امام خميني(ره) گفته گفت امام خميني(ره) نگفته گفت حرف حق است اگر هم نگفته بعد خواهد گفت حالا يا) به هرحال «سُبْحانَهُ» يعني در مشکلات کد را پيدا کن. گير کجاست؟ بعد: (وَ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ) (نحل /1) يعني خدا از همه شرکها منزه است.
اينجا يک نکته طلبگي بگويم «تَسْتَعْجِل» مخاطب است. بايد بگويد (فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ) (نحل /1) يعني شما مخاطبين عجله نکنيد، بايد بگويد خداوند از آنچه شما «تُشْرِكُونَ» منزه است اما آنجا مخاطب مي‌گويد «تَسْتَعْجِلُوهُ» اينجا مغايب مي‌گويد «يُشْرِكُونَ» شما عجله نکنيد ولي خدا منزه است از آنچه آنها شرک ورزيدند، يهني چه شما و چه ديگران، يعني دوري از شرک کاري به زنده و مرده ندارد، هم شرک شما و هم ديگران غلط است.
چون گاهي فکر مي‌کنيم يک مرده را از قبر بيرون بياوريم زنده باد بگوييم، زنده باد مي‌شود. ضد خدا شرک است آدم يا سنگ يا چوب، يا اسم يا ايسم، يا آرم، باشد، هرچه غيرخدا که دل شما را ببرد، معبود شماست، «اله» يعني (دلبر» «لا اله الا الله» يعني معبودي که مرا جذب خودش کند دلبري غير از خداوند نيست، پول يا مقام، جذب کند شرک است «سُبْحانَهُ» آيه بعد: (يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‌ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ) (نحل /2).
درباره‌ي مسئله فرشته در قرآن آيه زياد داريم. هم شياطين و هم فرشته داريم، جالب و از معجزات عددي قرآن باز اين است که عدد ملائکه و شياطين در قرآن برابر است (البته من حفظ الآن يادم رفت، در ياداشتها دارم) چند دفعه فرشته و چند دفعه جن و شياطين آمده است. فرشته‌ها در اين عالم هستي نقش دارند.
امام سجاد(ع) دعايي در صحيفه سجاديه دارد که دعا مي‌کند به فرشتگان که سلام بر فرشتگان مسئول باران، 19 گروه کرده بر هر گروه سلام مي‌دهد و يک گروه از آنها مسئول ثبت است.

8- ديدگاه قرآن و روايات در مورد غيبت

قرآن مي‌فرمايد: (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ) (ق /18) حرف مي‌زنيم ثبت مي‌شود. ما اگر بدانيم تمام کارها ثبت مي‌شود حساب و کتاب باز مي‌کنيم، غيبت مي‌کنيم. ديشب منزل نشسته بودم (فاکسي شد به منزل ما نگاه کردم) ديدم نوشته جلسه غيبت بد نيست بخوانم. موضوع جلسه چيست؟ حالا که همه ايرانيها ندارند براي من آمده پس براي شما هم آمده قشنگ است موضوع جلسه بردن آبروي مؤمن خيلي مهم است آبرو خيلي مهم است.
اينکه مي‌گويند غيبت مثل گوشت مرده است (اين ديگه توي اين نيست از خودم هست) چون گوشت زنده را بکني جايش پر مي‌شود گوشت مرده اين چنين نيست شما پول گم کني پيدا مي‌کني، يک وقت پول گم کردم رفتم پدرم گفت بيا پيدا کن گفتم ببين ده تومان گم کرده‌ام ده تومان هم معطل مي‌شوم، ده تومان هم غصه مي‌خورم مي‌شود 30 تومان ده تومان گم کردي برو، پول پيدا مي‌شود. آبرو پيدا نمي‌شود، زنده بخواهي گوشت آن را بکني جيغ مي‌زند، مرده جيغ نمي‌زند.
غيبت هم چون طرف نيست از خودش دفاع کند، پس به دو دليل:
الف: جاي آن پر نمي‌شود
ب: نمي‌تواند از خود دفاع کند
آبروي مؤمن بسيار مهم است و متاسفانه غيبت در جامعه ما رونق پيدا کرده، راحت درباره ديگران بگو مگو مي‌کنيم، البته جاهايي هم داريم که غيبت جايز است، جاهايي که نظام و جان در خطر است، اصل غيبت حرام است.
امام صادق(ع) فرمود: «‌اي کعبه عزيزي، ولي آبروي مؤمن از تو عزيزتر است» ولي ما راحت درباره ديگران صحبت مي‌کنيم، بالاتر از غيبت تهمت. خداوند مرحوم شهيد بهشتي را رحمت کند، آمده بود کاشان به آقازاده‌اش گفت قصه را براي قرائتي بگو گفتيم قصه چيست؟ گفت توي شکرت واحد بحث مي‌شود که منزل آقاي بهشتي چند طبقه است بعضي مي‌گويند 10 طبقه، 14 طبقه، يکي مي‌گويد برويم ببينيم من آدرس آن را مي‌دانم نامرد است هرکس پياده شود مي‌روند مي‌بينند يک طبقه بيشتر نيست ولي بدون آگاهي مي‌کوبند. مواظب باشيد هرچه شنيديد زود آنرا باور و قبول نکنيد، اجازه ندهيم جلسه غيبت باشد، به حضرت امام خميني(ره) مي‌گفتند برويم تفريح مي‌فرمود به شرطي که غيبت نباشد وقت بيکاري و تابستان که مردم بيکار هستند، گاهي وقتها قضاوت مي‌کنيم و بعد از آن مسأله روشن شد شرمنده و پشيمان مي‌شويم. حالا: «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ» ملائکه نازل مي‌شوند همراه با روح. وقت تمام مي‌شود بخوانيد ترجمه کنم تفسير آن براي جلسه بعد.
«يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‌ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» خداوند فرشتگان را نازل مي‌کند البته براي هرکس بخواهد، البته خداوند حکيم است و براي هرکس نازل نمي‌کند، گاهي مي‌گويد نمي‌شد خداکاري کند ما قبول شويم بدون اينکه ما در کنکور شرکت کنيم چرا ميشود ولي چنين خدايي ديگر حکيم نمي‌شود.
ماهندوانه بکاريم خداوند آنرا خربزه کند، و ما سيب زميني خداوند آنرا پياز، و خداوند که مي‌دانست امسال پياز گرانتر است من سنگ مي‌زنم به سر شما خداوند نمي‌تواند آنرا پنبه کند و يا پيشاني شما را چدن کند؟ معنايش اين است که نظام هستي بهم بريزد.
بسم الله الرحمن الرحيم، خداوند مي‌تواند اما انجام نمي‌دهد
انسان هم همينطور است مي‌تواند يقه خود را پاره کند ولي چنين کاري نمي‌کند براي اينکه انسان عاقلي است. مگر هرکاري مي‌تواند بايد انجام دهد. خيلي کارها مي‌تواند ولي نبايد انجام بدهد.
در قرآن «مَنْ يَشاءُ» خيلي است عزت يا علم، مقام را به هرکس مي‌خواهد مي‌دهد ولي چون خدا حکيم است بدون دليل نمي‌دهد و نمي‌خواهد، گرفتن و دادنش روي حکمت است وقت ما تمام شد. خداوند تو را به حق محمد و آل محمد در بن بست‌ها ايمان و تقوايي بده که از بن بستها و گردابها بسلامت بيرون آييم.
خداوندا نسل مارا هم در اين گردابها حفظ بفرما.
خداوندا مزه فهم و عمل و درک و نشر قرآن را به ما بچشان.
خداوندا رهبر و ملت و دولت و امت و نسل وناموس و مرز و عقائد و افکار ما را حفظ بفرما.
روح انبياء، اولياء، اوصياء، شهدا، امام، پدران، مادران، اساتيد مربيان و آنها كه به گردن ما حق دارند را از ما راضي بگردان و مارا پاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده.

«والسلام عليکم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 985
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست