نام کتاب : BOK29725 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 124
دشمن بگيريد براى خود ماست كه ما را نجات دهد.روايت داريم كسانى كه در راه شيطان هستند و او را لعن مىكنند شيطان به آنها مى گويد لعنت بر خودت باد چون من خدا را قبول داشتم اما تو قبول ندارى.
{/«وَ لا تَجِدُ اَكْثَرَهُمْ شَاكِرينَ»[1]/}اكثر مردم شاكر نيستند.آيا شما اهل علم آن طورى كه شايسته خداست او را شكر مىكنيد.شكر شما اين است كه خوب درس بخوانيد و خوب تقوا داشته باشيد و اگر طلبه اى براى رضاى خدا در اين راه جديت كند خدا هم نمى گذارد به او سخت بگذرد.مرحوم واقدى يكى از علماء است.مى گويد مدتى زندگى بر ما سخت گذشت و از لحاظ معيشت در عسرت بوديم.در خانه چيزى نداشتيم و بچهها مىگفتند:بابا فردا عيد است چكار كنيم گفتم«{a تَوَكَّلتُ عَلَي اللهِ»a}رفتم بازار چيزى قرض كنم.نزد رفيق بازارى خود رفتم و جريان را گفتم و او كيسه اى آورد و گفت مال شما.وقتى خانه آمدم ديدم هزارو دويست درهم است خدا را شكر گفتم ناگاه درب خانه به صدا درآمد.ديدم سيدى جليل القدر است و گفت:وضع من خيلى خراب است اگر امكان دارد به من مقدارى پول قرض دهيد پيش خود گفتم خداوند هزارو دويست درهم به من داده آن را نصف مىكنم و نصفش را به سيد مىدهم كه در اين حال همسرم نزد من آمد و گفت:چه تصميمى دارى گفتم نصف آن را به سيد مىدهم.گفت:به نظرم كار درستى نيست گفتم چرا؟گفت:تو كه احتياج داشتى آن بازارى به تو هزار و دويست درهم داد ولى تو