نام کتاب : BOK29725 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 128
سخت گذشت زيرا در نهايت گرسنگى و فشار زندگى بودم.وقتى تمام شد گفتم اگر پادشاهان و ملوك مىدانستند كه علم چه سرمايه اى است آن را براى ما باقى نمى گذاشتند.با اين حال لذت بردم و عرض كردم:خدايا حاضرم با تمام مشكلات و سختىها بسازم اما تقاضا دارم علم را از من مگير.خواجه مى گويد:
{Sروزى كه شد روزى مردم تقسيم دادند#به ما علم و به دشمن زر و سيم#روزى كه دهيم جان به جانان تسليم#او اهل جهنم است و ما اهل نعيمS}
خدا مى فرمايد:{a وقَالَ a}{/«وَ لا تَغُرَّ ََنَّكُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّ َنَّكُمْ بِاللهِ الغَرُورِ»[1]/}گول دنيا را نخوريد و شيطان شما را به كرم خدا نفريبد.
{a يَابْنَ مَسعُود لا تَقْرِبَنَّ الحَرامَ مِنَ المالِ وَ النِّساءِ a}هيچ گاه نزديك حرام نشويد چه از نظرمال و چه از نظر زنان كه گرفتار چشم چرانى و يا رابطه نا مشروع شويد.
{a فَاِنَّ اللهَ تَعالى يَقُولُ a}{/«وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»[2]/}هر كس از عظمت خدا بترسد خدا به او دو بهشت مىدهد.شايد مراد اين باشد كه دو برابر به او پاداش مىدهم.بعضى كار حرام نمى كنند چون از آتش جهنم مىترسند و ترس از عذاب دارند.اين فرق دارد با كسى كه به خاطر مقام و عظمت خدا كار حرام نمى كند.اين انسان خدا را شايسته نافرمانى نمى داند يعنى همان خوفى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) دارد