نام کتاب : BOK29725 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 139
دوست دارم در صحراى قيامت باشم و ببينم كه خدا با حرمله،قاتل على اصغر(عليه السلام) امام حسين(عليه السلام) چه مى كند.البته پاسخ آقا طور ديگرى هم نقل شده كه ايشان فرمودند:مرا در كربلا دفن كنيد چون مهمانان امام حسين(عليه السلام) فرداى قيامت حسابشان با خود اباعبدالله(عليه السلام) است و امام حسين(عليه السلام) هم درياى رحمت است و مهمانان خود را به بهشت مىبرد.
خودمان را اين قدر گرفتار امور دنيوى نكنيم.به فكر همه چيز باشيم از زن و بچه و خانه و ماشين،اما از آخرت غافل گرديم.اگر دائماً به فكر اين باشيم كه فردا چه مى شود،كى عيد مى آيد و كى درسها تعطيل مى شود و چه موقع تفريح برويم مىبينيم عمر تمام شد و هيچ كارى نكرديم و به جايى نرسيديم.شما هر روز مىبينيد عده اى كه آنها را مىشناختيد از دنيا رفتند.پس فرصتى براى جبران نمى ماند فلذا سعى كنيد كه عمرتان هدر نرود و اگر رنج و مشقت هم بكشيد خدا در مقابلش به شما مقام مىدهد.
مرحوم آقا شيخ عبدالحسين(رحمه الله) مى گويد:نيمه شب كه گذرم به بازار نجف افتاد ديدم آقايى عبايش را به سرش كشيده و باقى مانده ميوهها را جمع مى كند.به طرفش رفتم و سلام كردم ديدم حضرت آيت الله آقاى سيد ابوالحسن اصفهانى(رحمه الله) است.از او سئوال كردم چيزى نگفت قسمش دادم حقيقت را بگو.آقا فرمود:مدتى است كه وضع زندگى ما بسيار بد است و نداشتم چيزى براى زن و بچه جور كنم.گفتم بيايم بازار شايد فرجى شود.تا اين را شنيدم ناراحت شدم و گفتم فرداى قيامت جواب جد شما را چه بدهم.مقدارى كه پول همراه داشتم تقديم آقا كردم و عرض كردم بايد به منزل ما بياييد آقا قبول نمى كرد اصرارش كردم و گفتم:حتماً بايد تشريف بياوريد.
نام کتاب : BOK29725 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 139