نام کتاب : BOK29725 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 140
مقدارى غذا هم در خانه بود آن را به ايشان دادم.تا اين كه طولى نكشيد و آوازه مرجعيت تقليد اين مرد بزرگ بلند شد.بعد از مدتى براى دست بوسى خدمت آقا رفتم و جمعيت زيادى از علماء و طلاب و مردم در محضر آقا بودند.وقتى نزديك ظهر شد و خواستم برگردم آقا دست مرا گرفت و فرمود:شما باشيد:كارتان دارم مرا نهار نگه داشت و فرمود:آقا شيخ عبدالحسين شما بر گردن من حق حيات داريد.آن شب زن و بچهى مرا از خطر مرگ نجات داديد و با تحمل اين سختىها بود كه آقاى سيد ابوالحسن رحمه الله رسيد به آن جايى كه بايد برسد يعنى{a بَلَغَ ما بَلَغَ.a}
51-تجارت آخرت
{a قالَ ابنُ مَسعُود بِاَبي اَنْتَ وَ اَمّي يا رَسُولَ اللهِ كَيْفَ لي تِجارَةُ الآخِرَةِ a}ابن مسعود مى گويد:عرض كردم يا رسول الله پدر و مادرم فدايت باد چگونه مىتوانم براى آخرت خود تجارتى كنم كه سودمند باشد.{a فَقَالَ تَرْتَجِنُ لِسانَكَ عَنْ ذِكرِاللهِ a}مرحوم فيض در معناى ترتجن مى گويد يعنى زبانت را نبند.مراد اين است كه اين ذكر را بگو و آنرا فراموش نكن.
{a وَ ذلِكَ اَن تَقُولُ سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ وَ لا اِله اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَكْبَر فَهَذِهِ التِجارَةَ المُرْبِحَةَ a}و آن ذكر گفتن سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اكبر است كه تجارت سود بخشى است.{a يَقُولُ اللهُ تَعالى يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُور لِيُوَفِّيَهُمْ اُجُورَهُمْ وَ يَزيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ a}خدا مى فرمايد:بندههاى خوب من اميد تجارتى دارند كه هيچ ضررى در آن نيست تا اين كه خدا آنها را اجر بدهد و از فضل خود
نام کتاب : BOK29725 نویسنده : 0 جلد : 1 صفحه : 140