ابن هشام ميگويد از زهرى بمن خبر رسيده است كه از همين روى:
قال رسول اللّه، سلمان منا اهل البيت.
(السيره النبويه- ج 1 ص 70).
از زمان نزول نخستين سورههاى قرآن در مكه شنوندههاى آيات و سورهها
حالات گوناگونى داشتهاند، عدهاى با جرقه آغازين و شنيدن سوره (مزمّل) و (مدثّر)
به اسلام گرويدند و جان و روحشان از آبشخور وحى سيراب ميشد، دستهاى ابتدا متحير و
سپس تسليم حق شدند، گروهى كه آينه دلشان را زنگار بتپرستى و زر اندوزى و عشق شديد
به جاه و مال فرا گرفته بود به وحشت افتاده و در صدد تهمت و افترا برآمدند. أبو
لهبها، ابو جهلها، ابوسفيانها كه همان عشاق دلباخته مال و سرمايه بودند گاهى
بنام سحر بودن، زمانى بنام شعر و مدتى به تهمت اساطير اوّلين و قصههاى ديرين و
كهن ميخواستند ديگران را از گرويدن به قرآن باز دارند. شعرائى هم بودند كه ابتدا
غرور فكريشان آنها را به لجاجت و سرسختى وا ميداشت ولى با يك برخورد و جرقه معنوى
و نفوذى از سوى پيامبر و شنيدن آياتى چند مجذوب قرآن ميشدند و خود مبلّغ آن.
كعب بن زهير يكى از همان شعرا بود كه با شعر (لاميه) خود را به عجز و
زارى انداخت و پس از مهدور شدن خونش بحضور پيامبر رسيد و قصيده خود را خواند تا
اين شعر كه ميگويد:
نبّئت انّ
رسول اللّه اوعدنى
و العفو عند
رسول اللّه مقبول
كه پيامبر او را صله ميدهد و از گذشتهاش درميگذرد زيرا دانشمند بود
نه كينه توز و زرپرست و جاه طلب.
اكنون بايد بهبينيم اين جاذبههاى الهى آيا از الفاظ و كلمات آيات
است يا جنبههاى معنوى و محتواى آيات چنين معجزهاى دارد.
مسلما هر دو جهت حايز اهميت است چنانكه امروز هم مىبينيم خوشترين