هر علمى و دانشى درس استقلال و عزت نفس ميآموزند و تعليم
ميگيرند، در چنين شهرى با قطع دست و دخالت بيگانگان، صداقت و راستى امرى مقدس و
اخلاص و پاكى همانند رازى از رازهاى الهى شايسته احترام است.
به گروهى گفتند چه كسى سيد و آقا و رهبر شماست؟ گفتند فلانى، پرسيدند
به چه چيز بر شما سيادت و رهبرى دارد؟ گفتند ما به علم و دانش او نيازمنديم و او
از دنياپرستى بىنياز.
رهبرى به امت خود گفت، بدانيد كه من بر شما سيادت نكردم مگر اينكه
براى شما خدمتگزارى بودم، بطوريكه به نيازمندانتان فزونى دادم و از نادانهاتان
درگذشتم، حريم ناموستان را حفظ كردم و از مستمندان و زيانبارانتان دفاع نمودم
بنابراين هر كس همچو من عمل كند او همانند من است، و اگر برتر و بالاتر عمل كرد از
من برتر و آنكه پائينتر و كمتر عمل كرد پائينتر است.
برادرم، آيا تو در ميان متمدنين جهان كسى را مىبينى كه تمام اين
خصلتهاى شريف در او جمع باشد؟
بنابراين آيا سزاوار نيست شهرى و كشورى كه اوصافش را بيان خواهم كرد
به داشتن چنان رهبرى و اميرى بر ساير شهرها و امتها افتخار كند؟
و براستى در ميان عرب چه كسى از او بزرگتر است؟ ميدانى او كيست؟
روزى ابن عباس بر على بن أبي طالب 7 در خارج شهر كوفه وارد
شد و او كفش خويش ميدوخت، از ابن عباس پرسيد ارزش اين كفش چقدر است؟ ابن عباس پاسخ
داد قيمتى ندارد.
آنگاه على 7 گفت: اين كفش بىمقدار نزد من عزيزتر است از
حكومت بر شما مگر اينكه حقى را برپا دارم و باطلى را دفع كنم.
پس شهر بزرگ شهرى است كه مثل چنين رهبران و مردانى بزرگ و شايسته و
صالح در آنجا بسيار باشد (صفحه 52 از كتب مناجات ارواح).