لاالهالّاالله، از اين قضيه معلوم مىشود كه شيخ مرتضى(رحمه الله) بالاى منبر، هنگام درس دادن، متوجّه شدند كه ايشان پيراهن ندارند. نگاه كنيد استاد چه روحيه اى داشت و شاگرد هم چقدر به درس اهمّيت مىداد. حال ما الان دنبال يك بهانه مىگرديم كه درس را تعطيل كنيم. امروز درس نرفتيم، نرفتيم. فردا هم اگر نرفتيم اشكال ندارد. اين بيان، اين كلام و اين تفكّرى است كه ما داريم. ذات اقدس حقّ، عالِم سِرّ است و از نيت ما آگاه است. لازم هم نيست كه به زبان بياوريم. مبادا خداى ناخواسته ما جزو اين دسته باشيم كه درس براى ما هيچگونه شيرينى نداشته باشد. خيلى مواظب باشيد.
عقيده شخصى خودم اين است كه هر چه ما به درس اهمّيت بيشترى بدهيم خدا مقام را بيشتر بالا مىبرد. من از لسان و نَفَس اخبار اينطور فهميدم. در نماز خواندن مخصوصاً در نماز شب خواندن، چيزى كه خدا بيشتر به آن اهمّيت مىدهد نيت است. هر چه به واجبات و دستورات خدا بيشتر اهمّيت بدهيم خداوند تبارك و تعالى بيشتر ارزش، بها، نورانيت و مقام به ما مىدهد.
روزى جناب آيت الله ملّا عبدالله تسترى(رحمه الله) به خدمت شيخ بهايى(رحمه الله) شرفياب شد. مدّتى كه گذشت وقت نماز شد. شيخ بهايى گفت: آقاى ملّا عبدالله، بفرماييد جلو اقامه كنيد تا نماز بخوانيم، من مىخواهم پشت سر شما نماز بخوانم. ملّا عبدالله با شنيدن اين حرف با تعجّب بسيار گفت: شما پشت سر من نماز بخوانى؟ شما شيخ بهايى؟ شيخ بهايى گفت: بله مىخواهم پشت سرتان نماز بخوانم. ملّا عبدالله تسترى جلو رفت كه اقامه نماز كند. تا ايستاد يك مرتبه از اتاق بيرون رفت. شيخ بهايى با ديدن اين حالت به دنبال ملّا عبدالله رفت. پرسيد: چه شد؟ قرار بود نماز جماعت را با هم بخوانيم. ملّا عبدالله گفت: يا شيخ، مىدانى من چرا نماز را رها كردم؟ من مىخواستم نماز بخوانم امّا يك دفعه در درونم فكر كردم عبدالله، عجب كسى شده اى كه شيخ بهايى با اين عظمت،