responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 356
گاهى به من نان و اردشير رساندى، گفتم باشد، شكرت را كردم. گاهى هم نان خالى به من مى‌دادى و هيچ چيزى در كنارش به من نمى‌دادى، باز هم مى‌گفتم خدايا تو را شكر؛ حالا كه اينطور شد من هم امروز بدون وضو و تيمّم نمازم را خواندم. وقتى اينطور روزى ما را مى‌رسانى من هم گاهى نماز مى‌خوانم با وضو، گاهى نماز را مى‌خوانم با تيمم، حالا هم نمازى خواندم كه نه وضويى دارد و نه تيممى، اين را هم تو قبول كن. خلاصه با خدا شوخى كرد. بعداً اين موضوع را براى يكى از دوستان نقل كرده بود كه يك چنين جريانى پيش آمد و من هم چنين گفتم. مرحوم آيت الله نجفى مى‌گفت: اين بنده خدا وقتى كه از دنيا رفت رفيقى كه جريان را براى او نقل كرده بود خواب او را مى‌بيند و در عالم خواب از او مى‌پرسد: حاج شيخ اردشير، بعد از مُردن، خدا با تو چه كرد؟ او گفته بود: من وقتى از دنيا رفتم به من گفت: بنده من، من همان نماز بى وضو و بى تيمم تو و نان بدون خورشتت، تو را قبول كردم و مى‌بخشم. بدانيد خدا از بنده خوبش كه راضى باشد اينطور مى‌شود و همان شوخى آن شيخ باعث مغفرتش شد. خدا مى‌فرمايد اگر آنها در دلشان با من خوب برخورد كنند من هم به آنها خير مى‌رسانم. اينجا هم پيغمبر(ص) مى‌فرمايد: على جان، مطابق با هواى نفست عمل نكن، به دنبال حقّ برو. «وَ لَا تَقْذِفَ الْمُحْصَنَةَ» هيچ وقت به زن پاكدامن نسبت ناروا نده. گاهى ما خداى ناخواسته عصبانى كه مى‌شويم حرفى از دهانمان درمى آيد كه نبايد دربيايد. هر نسبتى را مى‌دهيم. گاهى به خانم محترمه و پاك، حرفهاى تندى مى‌زنيم و جسارتهاى بى ادبانه اى مى‌كنيم كه خيلى زشت است. به نظرتان اينها مشكل نيست؟ در موقع عصبانيت حرفهايى را مى‌زند كه بعد پشيمان مى‌شود.
نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 356
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست