responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 71
كشيدند، شما انتظار نداشته باشيد كه راحتى در دنيا داشته باشيد. به هر حال، هر كسى گرفتارى خود را دارد. بايد صبر الهى داشته باشيم. يكى را مى‌بينى گرفتارى اش بچّه اش است، يكى خانمش، يكى گرفتارى نداشتن خانه و يكى گرفتارى با نوع برخورد ديگران دارد كه اذيتش مى‌كنند؛ خلاصه، مؤمن هميشه سرگرم به مشكلى است. هر يك از شما نور چشمى ها اگر بخواهيد به تاريخچه زندگيتان نگاه كنيد مشكلات زيادى داشته ايد و خواهيد داشت. پيغمبر بزرگوار(ص) براى ناهار به جايى تشريف بردند. همين كه مى‌خواستند سفره نهار را بياورند يك مرتبه پرنده اى لب ديوار نشست و شروع كرد به تخم گذاشتن. وقتى كه تخم گذاشت تخم از لب ديوار سقوط كرد ولى قبل از برخورد با زمين به ميخى كه روى ديوار بود گير كرد و به زمين نيافتاد. پيغمبر بزرگوار(ص) فرمود: لا اله الّا الله، عجب، اين تخم بايد مى‌افتاد امّا به ميخ گير كرد. تا ايشان كلمه تعجّب را به زبان مبارك جارى كرد صاحب خانه گفت: آقا چه شد؟ از چه تعجّب كرديد؟ حضرت(ص) فرمود: نگاه كن، اين تخم مى‌خواست از بالا بيافتد امّا نيافتاد. تا اين را فرمود، صاحب خانه عرض كرد: آقاجان، حالا كه اينطور است من به شما خبرى بدهم. حضرت(ص) فرمود: چه خبرى؟ عرض كرد: من از زمانى كه خودم را شناختم در هيچ چيزى بدشانسى نداشته ام، هيچ بلايى متوجّه من نشده است، هيچ مشكلى نداشته ام، همه كارهايم به راحتى انجام شده است. حضرت(ص) فرمود: عجب، و بلافاصله بلند شد و ديگر ننشست. صاحبخانه گفت: آقا، كجا تشريف مى‌بريد؟ مى‌خواهيم سفره ناهار را بياندازيم. حضرت(ص) فرمود: نه. خيلى اصرار كرد كه ناهار ميل بفرماييد بعد برويد، حضرت(ص) فرمود: خير، من نمى‌توانم اينجا ناهار بخورم. پرسيد: براى چه؟ حضرت(ص) فرمود: آن بنده اى كه در زندگى اش چنين باشد، خيرى در مال او نيست. معلوم مى‌شود كه تو مورد
نام کتاب : BOK36845 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 71
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست