نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 388
هنگامى كه موسى پيمان خود را به پايان رسانيد و همراه خانوادهاش حركت كرد، از جانب طور آتشى ديد. به خانوادهاش گفت: «درنگ كنيد كه من آتشى ديدم، شايد برايتان خبرى از آن يا شراره آتشى بياورم تا گرم شويد.» (29) چون به آتش نزديك شد ناگاه از ميان درختى كه بر كرانه راست آن وادى پر بركت بود ندا شد كه: اى موسى! من همان خدايى هستم كه پروردگار جهانيان است (30) عصايت را بينداز. و چون آن را ديد كه مانند مارى مىجنبد، گريزان به عقب برگشت و پشت سرش را هم نگاه نكرد.- اى موسى! برگرد، ترسى نداشته باش، در امانى. (31) دست خود در گريبانت فرو بر، تا سفيد و بىعيب و نقص برآيد. دستت را بر سينهات بگذار تا وحشت و ترس از تو دور شود، اين دو حجت از جانب پروردگار تو براى فرعون و اطرافيان اوست كه آنها گروهى فاسقند. (32) گفت: «پروردگارا! من يك نفر از آنها را كشتهام، مىترسم مرا بكشند، (33) زبان برادرم هارون از من فصيحتر است، او را همراه من بفرست تا ياورم باشد و تصديقم كند، مىترسم تكذيبم كنند.» (34) فرمود: «با برادرت بازوى تو را قوى مىكنيم و به شما سلطه و برترى مىدهيم تا به سبب آيات ما بر شما دست نيابند. شما و پيروانتان پيروزيد.» (35)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 388