نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 387
چون رو به مدين آورد، گفت: «اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند.» (22) چون به آب مدين رسيد، گروهى را ديد كه چارپايان خود را آب مىدهند. نزديك آنها دو زن را در انتظار ديد، به آنها گفت: «شما چكار مىكنيد؟» پاسخ دادند: «ما آب نمىدهيم تا چوپانها بروند، پدر ما پير كهنسال است.» (23) بعد از آب دادن به آنها رو به سايه آورد و گفت: «پروردگارا! هر خيرى كه نازل فرمايى نيازمند هستم.» (24) ناگاه يكى از آن دو با كمال حيا نزد او آمد و گفت: «به خاطر آب دادن به ما پدرم از تو دعوت كرده است تا به تو پاداش دهد.» موسى وقتى نزد او آمد و سرگذشت خود را برايش بيان كرد، گفت: «نترس، از گروه ستمكاران نجات يافتى.» (25) يكى از دخترها گفت: «پدرجان! او را به خدمت بگير، زيرا بهترين نيرومند امينى است كه مىتوانى اجير كنى.» (26) (شعيب) گفت: «مىخواهم يكى از دخترانم را به همسرى تو درآورم به شرطى كه هشت سال برايم كار كنى و اگر آن را به ده سال برسانى به اختيار خود كردهاى. من نمىخواهم به تو سختگيرى كنم. اگر خدا بخواهد شايستگى مرا خواهى ديد.» (27) گفت: «قرار بين من و تو اين باشد كه هر كدام از دو مدت را انجام دادم بر من ستمى نشود و خدا بر آنچه مىگوييم گواه است.» (28)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 387