نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 173
و [ياد كنيد] هنگامى [را] كه كوه [طور] را بركنديم، [و] چنان كه گويى سايبانى است بالاى سرشان قرار داديم و [ولى به سبب ضعف ايمان] پنداشتند كه بر سرشان سقوط مىكند. [به آنان گفتيم:] آنچه [از كتاب، شريعت و احكام] به شما دادهايم با قدرت [ى تمام و عزمى استوار] بگيريد، و آنچه [از معارف و حقايق] در آن است متذكّر شويد [و فرا گيريد و همواره به خاطر داشته باشيد] تا [با عمل به آن] پرهيزكار شويد. (171) و [ياد كنيد] هنگامى را كه پروردگارت از صلب بنىآدم نسلشان را پديد آورد، و آنان را [در ارتباط با پروردگاريش] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آيا من پروردگار شما نيستم؟ [انسانها با توجه به وابستگى وجودشان و وجود همه موجودات به پروردگارى و ربوبيّت حق] گفتند: آرى، گواهى داديم. [پس اقرار به پروردگارى خود را در اين دنيا از شما گرفتيم] تا روز قيامت نگوييد: ما از اين [حقيقت آشكار و روشن] بىخبر بوديم. (172) يا نگوييد: پدرانمان پيش از ما مشرك بودند، و ما فرزندانى پس از آنان بوديم [و راهى جز تقليد از آنان نداشتيم] آيا ما را به خاطر آنچه باطلگرايان انجام دادند، هلاك مىكنى؟ (173) و اين گونه آيات را [مُستدل و منطقى] تفصيل و توضيح مىدهيم [تا تدبّر كنند] و براى اينكه [از شرك به توحيد] بازگردند. (174) و سرگذشت كسى كه آيات خود را به او عطا كرديم و او عملًا از آنان جدا شد، براى آنان بخوان؛ پس شيطان او را دنبال كرد [تا به دامش انداخت] و در نتيجه از گمراهان شد. (175) و اگر مىخواستيم [درجات و مقاماتش را] به وسيله آن آيات بالا مىبرديم، ولى او به امور ناچيز مادى و لذتهاىِ زودگذرِ دنيايى تمايل پيدا كرد واز هواى نفسش پيروى نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر به او هجوم برى، زبان از كام بيرون مىآورد، واگر به حال خودش واگذارى [باز هم] زبان از كام بيرون مىآورد. اين داستان گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ پس اين داستان را [براى مردم] حكايت كن، شايد [نسبت به امور خويش] بينديشند. (176) بد است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند وهمواره به خود ستم روا مىداشتند. (177) هر كه را خدا هدايت كند، پس او راه يافته واقعى است، و كسانى را كه [به سبب عناد و لجاجتشان] گمراه نمايد، پس اينان همان زيانكارانند. (178)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 173