27/ 49- 40 40. سليمان گفت زودتر ازين خواهم گفت آنى كه نزد او بود دانشى از نامه نبشته: من بيايم بيارم آينده آرنده ترا به آن تخت پيش از آن كه باز گردد برهم آيد به سوى تو چشم تو پس چون ديد سليمان آن تخت بلقيس را آراميده نزديك او، گفت: اين از افزونى و نيكويى پروردگار من است تا بيازمايد مرا كه ا سپاس دارى كنم يا ناسپاسى كنم؟ و هر كه سپاسدارى كند، پس هراينه سپاس دارى مىكند براى خويش كه سود او را بود كه نعمتش بيفزايد و هر كه ناسپاسى كند پس بدرستى كه پروردگار من بىنياز است از شكر او بزرگوار. 41. گفت سليمان: بگردانيد زيرين زبر كنيد يعنى اندران زيادت و نقصان كنيد مرور [1] تخت او را، تا بنگريم كه راه يابد بلقيس و داند كه آن تخت اوست يا باشد از آنانى كه راه نمىيابند يعنى [2] ... نند. 42. پس چون آمد بلقيس، گفته شد مرو را، ا چنين است بود تخت تو. گفت بلقيس: گوييا كه اين آن است همانا كه اوست و داده شديم آن دانش را به خدا و قدرت او بر آنچه خواهد از پيش آن يعنى پيش از آمدن بلقيس و اسلام او و بوديم گردن نهندگان فرمان خداى را. 43. و بازداشت و بگردانيده بود بلقيس را از آنچه بود [485] كه مىپرستيد از فرود خداى كه او بود از گروهى ناگروندگان. 44. گفته شد مرو را، كه درآى درين كوشك كاخ پس چون ديد او را، پنداشت او را آبى ژرف بسيار و گشاد پوشش را از دو ساق پاى خويش. گفت سليمان: هراينه او كوشكى است سوده كرده نسو از آبگينهها گفت بلقيس: اى پروردگار من! بدرستى كه من ستم كردم تن خويش را و گردن نهادم با سليمان مر فرمان خداى را پروردگار جهانيان. 45. و هراينه هراينه فرستاديم به سوى گروه ثمود برادر ايشان را صالح، كه بپرستيد خداى را پس ناگاه ايشان دو گروهاند گروهى مؤمن و گروهى كافر پيكار مىكنند. 46. گفت صالح: اى گروه من! چرا مىشتابيد به شتاب مىخواهيد به بدى يعنى به عقوبت پيش از نيكى عافيت و رحمت؟ چرا آمرزش نخواهيد و توبه نكنيد از خداى تا مگر شما بخشيده شويد. 47. گفتند: فال بد گرفتيم به تو و به آنانى كه با تواند. گفت: فال شما آنچه شما را بدان نيك و بد همىرسد نزد خداى است نه كه شما گروهىايد كه آزموده مىشويد به نيك و بد. 48. و بود در آن [3] ... نه اميرزاده كس از گروهى كه تباهى مىكردند در آن زمين و نيك نمىكردند. 49. گفتند: سوگند خوريد با يكديگر به خداى، هراينه كه شبيخون كنيم بر او و بكشيم ايشان را و بر كسان او باز پس هراينه گوييم مر دوست و خداوند خون او را، حاضر نبوديم نيست كردن كسان او خاندان او و بدرستى كه ما هراينه راست گويانيم اندرين كه مىگوييم. [1]. مرو ر- مرو را [2]. م: ناخوانا [3]. م: ناخوانا