33/ 49- 37 37. آنگاه كه گفتى: مر آن را كه نيكوداشت كرد خداى برو و نيكوداشت كردى بر او به آزاد كردن و آن زيد بن حارثه است، نگاه دار بر خويشتن زن خويش را و بترس از خداى و پنهان مىدارى در دل خويش آنچه خداى آشكارا كننده آن است يعنى همىانديشيدى كه اگر زيد او را طلاق دهد من او را بخواهم و همىترسى از مردمان و خداى سزاوارتر است كه بترسى ازو پس چون روا كرد زيد بن حارثه از آن حاجتى را، به زنى داديم به تو آن را تا نباشد بر گروندگان هيچ تنگى و بزه در زنان پسر خواندگان ايشان چون روا كنند از ايشان حاجتى را و هست فرمان خداى كردنى. 38. نبود بر پيغمبر هيچ تنگى و بزه در آن چيزى كه پديد كرد حلال كرد خداى براى او. نهاد خداى در آنانى كه گذشتند از پيش و هست فرمان خداى اندازه اندازه كرده و گذشته. 39. آنانى كه مىرسانند پيغامهاى خداى را و مىترسند ازو و نترسند از هيچ كس مگر از خدا و بسنده است خداى نگهبانى را و پاداشت دهى. 40. نبود محمّد پدر هيچ يكى از مردان شما از بهر آنكه از پسران هيچ به مردى نرسيدند و ليكن پيغمبر خداى و مهر نهنده پيغمبران و هست خداى به هر چيزى دانا اسرار و احوال هر كسى داند. 41. اى آنانى كه گرويدند! ياد كنيد خداى را ياد كردنى [540] بسيار. 42. و به پاكى و بىعيبى ياد كنيد او را بامداد و شبانگاه. 43. او آنى كه درود دهد آفرين مىكند و آفرين مىكنند بر شما و فرشتگان او تا بيرون آرد شما را از تاريكيهاى كفر به سوى روشنايى ايمان و بود و هست به گروندگان بخشاينده رحمت كند بريشان در آن جهان. 44. درود آفرين ايشان آن روز كه بينند او را سلام است و آماده كرد براى ايشان مزدى بزرگ در بهشت جاويدان. 45. اى تو كه پيغمبرى! بدرستى كه ما فرستاديم ترا گواهى بر خلق و مژده دهنده به بهشت و بيم كنندگى از دوزخ. 46. و خواننده به سوى خداى به فرمان او و چراغى روشن و تابان تا اهل دين را به او روشنايى باشد. 47. و مژده ده گروندگان را به اين كه مر ايشان راست از خداى افزونى و نيكويى بزرگ. 48. و فرمان مبر ناگروندگان را و دورويگان را و بگذار آزار ايشان را و اين منسوخ است به آيت قتال و كار بازگذار بر خداى و بسنده است خداى كارساز. 49. اى آنانى كه گرويدند! چون به زنى خواهيد [1] گروندگان را باز پس رها كنيد ايشان را، از پيش آنكه ببساييد [2] ايشان را، پس نيست مر شما را بر گردن ايشان از هيچ عدّتى كه شماريد آن عدّة را، پس متعه برخوردارى دهيد ايشان را و گسل [3] كنيد ايشان را گسل [4] كردنى نيكو. [1]. م: «خواهند» [2]. م: «ببسايد» [3]. ش: «گسيل» [4]. ش: «گسيل»