43/ 62- 47 47. پس چون آمد آورد ايشان را موسى به نشانهاى ما را ناگاه در حال ايشان از آن مىخندند و خندستانى مىكردند. 48. و نمىنماييم ايشان را هيچ آيتى مگر آن بزرگتر است [627] از آن خواهر آيتى ديگر كه پيش آن بود، و گرفتيم ايشان را به عذاب اين جهان تا مگر ايشان بازگردند به حق به دل. 49. و گفتند قوم فرعون چون فرو ماندند: اى جادوگر! بخوان ما را براى [ما] پروردگارت را به آنچه عهد كرد نزد تو از رسالت و قربت بدرستى كه ما هراينه راهيافتگانيم اگر اين عذاب از ما باز برد. 50. پس چون بازبرديم از ايشان عذاب را ناگاه در حال ايشان عهد مىشكنند. 51. و آواز داد فرعون در گروه خود، گفت: اى گروه من! ا نيست مرا پادشاهى مصر چهل فرسنگ در چهل فرسنگ و اين جويها مىرود از زير تخت من، ا پس هيچ نمىبينيد عظمت و پادشاهى من؟ 52. يا بل كه من بهترم از اين كه او خوارست و ضعيف و نتواند نزديك نيست كه سخن هويدا كند. 53. پس چرا نه افكنده شد برو دستورنجنها از زر يا چه چرا نيامد با او فرشتگان هم بران و يار شوندگان. 54. پس سبكسار يافت و سفيه و نادان گرفت فرعون گروه خويش را بر تكذيب موسى، پس فرمان بردند او را بدرستى كه ايشان بودند گروهى نافرمانان. 55. پس چون به خشم آوردند ما را كينه كشيديم از ايشان پس به آب درياى نيل فرو برديم ايشان را همگان. 56. پس كرديم ايشان را گذشتگان در عذاب و داستانى و عبرتى مر پسينگان را. 57. و چون صفت كرده شد و مثل زده شد با آدم در آفرينش پسر مريم عيسى به بندگى از جهت داستان، ناگاه گروه تو از آن روى مىگردانند و بانگ مىكنند. 58. و نيز گفتند ا خدايان ما بهتر است يا او عيسى؟ نزدند آن مثل را براى تو مگر براى پيكارى و غلبه در صورت؟ نه كه ايشان گروهىاند پيكار كنندگان. [628] 59. نيست آن عيسى مگر بنده است كه نيكوداشت كرديم برو و كرديم گردانيديم او را داستانى و عبرتى و رسولى و حجّتى مر پسران يعقوب را. 60. و اگر خواستيمى هراينه كرديمى گردانيديمى از بدل شما فرشتگانى در زمين كه از پى در مىآيند. 61. و بدرستى كه آن عيسى يا قرآن هراينه دانشى علامت است كه از آسمان به زمين آيد مر روز رستخيز را پس نه به گمان شويد به آن و پىروى كنيد مرا كه اين راهى است راست. 62. و مگر داندا شما را ديو از راه راست بدرستى كه او مر شما را دشمنى است پيدا و هويدا.