responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : دهم هجرى - ترجمه لفظى - متون كهن    جلد : 1  صفحه : 449


51/ 45- 25
25. چون در آمدند برو، پس گفتند: [664] سلاما عليكم. گفت ابراهيم در جواب سلام ايشان: عليكم سلام شما گروهى‌ايد ناشناخته‌شدگان به لباس و هيأت.
26. پس بگشت ابراهيم به سوى كسان خويش پس آمد آورد به گوساله را فربه بريان.
27. پس نزديك آوردن آن گوساله را به سوى ايشان، گفت ابراهيم: ا هيچ نمى‌خوريد؟ گفتند نمى‌خوريم.
28. پس در دل گرفت از ايشان ترسى، گفتند مترس! كه ما فرشتگانيم و مژده دادند او را به پسرى اسحاق دانا و زيرك.
29. پس پيش آمد در ايستاد سوى خانه خويش زن او ساره در بانگى و آوازى، پس بزد طپانچه روى خويشتن را و گفت كه من پيرزنى‌ام نازاينده چگونه مرا فرزند باشد.
30. گفتند همچنينت. گفت پروردگارت، بدرستى كه او، او درست‌كار است و درست گفتار دانا به صلاح بندگان.
31. گفت ابراهيم: پس چيست كار و مراد شما اى شما كه فرستاده شدگان‌ايد؟
32. گفتند فرشتگان: بدرستى كه ما فرستاده شديم به سوى گروهى گناه‌كاران يعنى قوم لوط.
33. تا كه فرو فرستيم بر ايشان سنگهاى از گل.
34. نشان كرده شده نزد پروردگارت براى گزاف‌كاران و از اندازه گذرندگان.
35. پس بيرون آوريم آورديم آنى را كه بود در آن قريه از گروندگان.
36. پس نيافتيم در آن قريه جز يك خانه دانى از گردن نهندگان.
37. و گذاشتيم در آن قريه نشانى و عبرتى براى آنانى كه همى‌ترسند از عذاب دردناك.
38. و در قصه موسى نيز عبرت است چون فرستاديم او را به سوى پادشاه مصر به حجّتى پيدا و هويدا.
39. پس برگشت فرعون به جانب خويش به لشكرش و گفت فرعون كه اين موسى جادو است يا ديوانه است.
40. پس گرفتيم او را و لشكرهاى او را پس انداختيم در افكنديم ايشان را در [665] درياى و او سزاى سرزنش بود.
41. و در قصه عاد عاديان نيز عبرت است چون فرستاديم بر ايشان آن باد را نازاى بى‌باران و بى‌بارداركننده درخت.
42. نمى‌گذارد از هيچ چيزى كه آمد بگذشت بر او مگر كه كرد گردانيد آن را همچو استخوان ريزيده.
43. و در قصه قوم صالح نيز عبرت است چون گفته شد مر ايشان را برخوردارى مى‌گيريد تا هنگام سه روز پس از بازگشتن ناقه.
44. پس درگذشتند از فرمان پروردگار خويش پس گرفت ايشان را آتش آسمان و ايشان همى‌نگرند.
45. پس نتوانستند از هيچ برخاستنى در آن صرغت و صنعت و نبودند كين بازكشندگان.

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : دهم هجرى - ترجمه لفظى - متون كهن    جلد : 1  صفحه : 449
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست