كسانى كه ايمان آوردهاند (مسلمانان) و يهوديان و مسيحيان و پيروان ساير پيامبران هر كس از آنان بخدا و روز آخرت حقيقتا ايمان آورده، اعمال صالح انجام دهد، پاداش آنان نزد پروردگارشان محفوظ است و هيچ ترس و اندوهى براى آنان نخواهد بود. (62) زمانى كه از شما (يهوديان) تعهد گرفتيم و طور (سينا) را بالاى سرتان برافراشتيم و گفتيم: آنچه به شما دادهايم محكم نگهدارى و محافظت كنيد و احكام آن را بخاطر بسپاريد تا خدا ترس و پرهيزكار شويد (63) ولى شما پس از بستن پيمان، از آن، روى برتافتيد. اگر فضل و رحمت خدا شامل شما نبود هر آينه از زيانكاران مىشديد (64) شما به سرگذشت تجاوزگران كه احترام روز شنبه را نگه نداشتند آگاه شديد كه آنها را بصورت بوزينگان زشت و بىارزش درآورديم. (65) اين مجازات را عبرتى براى مردم آن زمان و نيز براى آيندگان و پندى براى پرهيزكاران قرار داديم. (66) بخاطر بياوريد هنگامى كه موسى بقوم خود گفت: خدا بشما امر مىكند كه ماده گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به مسخره گرفتهاى؟ موسى گفت: بخدا پناه مىبرم از اينكه (با مسخره كردن مردم) از جاهلان باشم. (67) گفتند: از پروردگارت بخواه تا براى ما چگونگى آن گاو را بيان كند. موسى گفت: خدا مىفرمايد آن گاو نه كهنسال است و نه خرد سال. حد واسط اين دو تاست (اين سؤالات را نكنيد) آنچه بشما امر شده است، انجام دهيد. (68) گفتند. از پروردگارت بخواه تا براى ما رنگ آن گاو را مشخص كند. موسى گفت: خدا مىفرمايد، رنگ آن گاو زرد خالص است بطورى كه رنگ آن هر بينندهاى را مجذوب خود مىسازد [1] (69) [1]- در بين يهوديان مرد ثروتمندى بود كه پس از مرگ وى تنها پسرش وارث كليه دارايى او ميشد. برادر زادگان مرد ثروتمند بطمع مال، پسر او را كشتند و ديگران را متهم بقتل كردند. اين موضوع بعرض موسى (ع) رسيد و او متوسل بخدا گرديد. خطاب رسيد كه گاو مادهاى را بكشند و از گوشت آن به بدن مرده بزنند تا زنده شده و قاتل خود را معرفى كند و چنان كردند.