نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 302
خضر گفت: آيا نگفتم كه تو توانايى آنكه با من صبر كنى ندارى؟ (75) موسى گفت: اگر بعد از اين از تو چيزى پرسيدم آن گاه با من همراهى مكن و تو نزد من معذور خواهى بود. (76) پس هر دو براه افتادند تا به شهرى رسيدند. از اهالى آن شهر غذا خواستند. مردم از دادن غذا و مهمان كردن آنان خوددارى نمودند. خضر و موسى از شهر خارج شدند. در حومه شهر ديوار باغى ديدند كه خراب شده بود. خضر ديوار شكسته را تعمير كرد. موسى گفت: اگر ميخواستى ميتوانستى (از اهالى اين شهر كه براى ما نان ندادند) براى تعمير ديوار درخواست اجرت كنى (و با آن پول غذا تهيه ميكرديم). (77) خضر گفت: اكنون وقت جدايى من و تو فرا رسيده است. حالا تو را بتأويل و رموز كارم كه بر آن صبر نداشتى آگاه مىنمايم. (78) اما آن كشتى متعلق بخانواده فقيرى بود كه در دريا با آن كار ميكردند. جلوتر از آن پادشاهى بود كه كشتىهاى مردم را بزور ميگرفت. من خواستم كشتى را معيوب كنم (تا آن را تصاحب نكند). (79) و اما آن پسر (كافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند. از آن ترسيدم كه پدر و مادرش را بنافرمانى و كفر وادار سازد. (80) خواستم پروردگارشان فرزندى بهتر از او كه پاكدل و بسيار مهربان باشد، براى آنها عنايت فرمايد. (81) و اما آن ديوار مال دو پسر يتيم بود كه در آن شهر مىزيستند و زير آن ديوار گنجى هست. پدر آنها مرد نيكوكارى بود. پروردگار تو خواست وقتى آن دو طفل بزرگ شدند، گنج خود را بيرون آورند و اينكار ساختن ديوار و بگنج رسيدن يتيمان از رحمت پروردگار تو است. اين كارها را من بميل و دلخواه خود انجام ندادم (بلكه همه آنها بخواست خدا بود) اينست تأويل آنچه نتوانستى بر آن صبر كنى. (82) (يا پيامبر) از تو درباره ذو القرنين سؤال ميكنند. بگو، شما را از شرح حال او آگاه خواهم ساخت. (83)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 302