نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 301
وقتى كه از آن محل گذشتند، موسى به همسفرش گفت: غذايمان را بياور كه در اين سفر رنج بسيار ديديم. (62) آن جوان گفت: ديدى آنجا كه پهلوى سنگ بزرگى نشسته بوديم؟ همانجا ماهى بطرز عجيبى براه افتاده و در دريا فرو رفت. من فراموش كردم كه به تو بگويم و شيطان آن را از ياد من برد. (63) موسى گفت: جايى كه دنبالش ميگرديم همان جاست و بحثكنان از همان راهى كه آمده بودند بازگشتند. (64) در آنجا بندهاى از بندگان مخلص خدا ما را يافتند كه او را رحمتى از جانب خود داده بوديم (رحمت نبوت و طول عمر) و او را علمى از نزد خود آموخته بوديم (علم تكامل فكرى و عقلى). (65) موسى به او (سلام كرد و) گفت: آيا ممكن است (مدتى) در خدمت تو باشم و تو از علم تكامل فكرى خود به من بياموزى؟ (66) خضر گفت: تو توانايى آنكه با من صبر كنى ندارى. (67) تو چگونه در مورد چيزى كه واقف بر آن نيستى، صبر توانى كرد؟ (68) موسى گفت: ان شاء اللَّه مرا از صبر كنندگان خواهى يافت و در هيچ كارى از تو نافرمانى نخواهم كرد. (69) خضر گفت: اگر ميخواهى از من پيروى كنى علت كارهاى مرا سؤال مكن تا خودم دليل از من پيروى كنى علت كارهاى مرا سؤال مكن تا خودم دليل آن را براى تو بازگو كنم. (70) موسى و خضر با هم حركت كردند و با هم سوار كشتى شدند خضر كشتى را سوراخ كرد، موسى گفت: كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينان آن را غرق كنى، واقعا كار ناشايستى انجام دادى. (71) خضر گفت: آيا نگفتم كه تو توانايى آنكه با من صبركنى ندارى؟ (72) موسى گفت: (اعتراض خود را پس ميگيرم) مرا درباره آنچه فراموشم شده مورد بازخواست قرار مده و در كارم بر من سختگير مباش. (73) پس هر دو به راه افتادند تا بر پسرى گذر كردند. خضر آن پسر را كشت. موسى گفت: آيا تو شخص بيگناهى را بىآنكه كسى را كشته باشد، بقتل رساندى؟ واقعا كار ناشايستى انجام دادى. (74)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : كاويانپور، احمد جلد : 1 صفحه : 301