نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : معزى، محمدكاظم جلد : 1 صفحه : 43
خدا دوست آنان است كه ايمان آوردند برون آردشان از تاريكيها بسوى روشنايى و آنان كه كفر ورزيدند دوستانشان ستمگرانند كه برون رانندشان از روشنايى بسوى تاريكيها آنانند ياران آتش در آنند جاودانان (257) آيا نديدى آن را كه ستيزه كرد با ابراهيم درباره پروردگارش زيرا كه خدا داده بودش پادشاهى را هنگامى كه گفت ابراهيم پروردگار من آن است كه زنده كند و بميراند گفت من زنده كنم و بميرانم ابراهيم گفت همانا خدا بياورد خورشيد را از خاور پس بيارش از باختر پس سراسيمه شد آنكه كفر ورزيد و خدا هدايت نكند گروه ستمگران را (258) يا مانند آنكه بگذشت بر شهرى كه فرو خوابيده بود بر ستونها (يا بر پوشهاى) خود گفت كى (چگونه) خدا زنده كند اين را پس از مردنش پس بميرانيدش خدا صد سال سپس برانگيختش گفت چند ماندهاى گفت ماندهام روزى يا پارهاى از روز گفت بلكه ماندهاى صد سال پس بنگر به خوراك و نوشابه خويش كه بويش نگشته و بنگر به درازگوش خود و تا بگردانيمت آيتى براى مردم و بنگر به استخوانها چگونه پيوند كنيم سپس آنها را به گوشت پوشانيم پس هنگامى كه آشكار شد براى او گفت مىدانم كه خدا به هر چيز است توانا (259)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : معزى، محمدكاظم جلد : 1 صفحه : 43