نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر جلد : 1 صفحه : 173
7/ 171 و [اى پيامبر ياد آر!] زمانى را كه كوه [طور] را بر سر آنان [يهوديان] برافراشتيم، گويى آن سايبانى بود و گمان بردند كه حتما آن [كوه] بر سرشان فرو خواهد افتاد [و آنگاه گفتيم:] آن چه به شما دادهايم با جدّيّت بگيريد و آن چه در آن هست به ياد داشته باشيد، باشد كه شما تقوا پيشه كنيد (171) اذ: اسم ظرفيّه، مفعول به براى فعل محذوف (اذكر) فوق: مفعول فيه، ظرف مكان. ه: هر دو مورد اسم حروف مشبهة بالفعل، محلا منصوب. ما: هر دو مورد اسم موصول، مبنى، مفعول فيه، محلا منصوب. جملهى تتّقون: خبر لعلّ، محلا مرفوع. 7/ 172 و [اى پيامبر ياد آر!] زمانى را كه پروردگارت از پشتهاى بنى آدم، فرزندان ايشان را پديد آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «آرى، شهادت مىدهيم» تا در روز قيامت نگوييد كه ما از اين [امر الهى] غافل بوديم (172) بنى: مجرور، علامت جرّ آن (ياء) و حرف (نون) در حالت اضافه حذف شده است، آدم: مضاف اليه، علامت جرّ آن فتحهى آخر، غير منصرف. ذريّه: مفعول به. بلى: حرف جواب. ان: حرف ناصبه. 7/ 173 يا نگوييد البتّه پدران ما از قبل شرك ورزيدهاند و ما نيز فرزندانى از پى آنان بوديم. آيا ما را به خاطر آن چه باطلگرايان انجام دادهاند هلاك مىكنى؟ (173) المبطلون: فاعل، علامت رفع آن (واو) و حرف (نون) عوض از تنوين در مفرد آن (مبطل) است. 7/ 174 و اين گونه آيات [خويش] را به روشنى بيان مىكنيم و باشد كه ايشان [به راه حق] بازگردند (174) كذلك- كاف: حرف جرّ+ ذلك: اسم اشاره، مبنى، محلا مجرور، مفعول مطلق براى فعل نفصّل. جملهى يرجعون: خبر لعلّ، محلا مرفوع. 7/ 175 و بر آنان خبر كسى [بلعم باعورا] را بخوان كه به او [علوم] آيات خود را بخشيده بوديم، امّا از آن بيرون شد. سپس شيطان در پى او افتاد، بنابراين او از گمراهان شد (175) الّذى: مضاف اليه، محلا مجرور. آيات: مفعول به دوّم، علامت نصب آن كسرهى آخر است. 7/ 176 و اگر مىخواستيم به خاطر آن [علوم آيات الهى] مقام او را بلند مىداشتيم، ولى او به زمين [دنيا و پستى] گراييد و از هواى نفس خود پيروى كرد. بنابراين مثل او مانند مثل سگ است كه اگر بر او حمله كنى، زبان از دهان بيرون مىآورد و اگر رهايش كنى باز زبان از دهان بيرون مىآورد. اين، مثل آن قومى است كه آيات ما را تكذيب كردند. سپس اين داستان را بخوان باشد كه ايشان بينديشند (176) واو: حرف عطف. لو: حرف شرط غير جازم. ان: حرف شرط جازم. ذلك: مبتدا، محلا مرفوع. الّذين: صفت القوم. جملهى يتفكّرون: خبر لعلّ، محلا مرفوع. 7/ 177 چه بد است مثل قومى كه آيات ما را تكذيب كردند و بر نفسهاى خود ستم روا داشتند (177) ساء: فعل ماضى براى ذمّ و فاعلش ضمير مستتر (هو) است. مثلا: تمييز. الّذين: صفت القوم. جملهى يظلمون: خبر كانوا، محلا منصوب. 7/ 178 هر كسى را كه خداوند هدايت نمايد، او هدايت يافته است و هر كسى را كه گمراه كند، آنان همان زيانكارانند (178) من: هر دو مورد اسم شرط جازم، مبنى، مفعول به مقدّم، محلا منصوب. مهتدى: خبر، تقديرا مرفوع. فاء: حرف ربط براى جواب شرط. اولئك: مبتدا، محلا مرفوع. هم: ضمير فصل كه ميان مبتدا و خبر آمده است.
نام کتاب : ترجمه قرآن و نكات نحوى آن نویسنده : برزى، اصغر جلد : 1 صفحه : 173