responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : ياسرى، محمود    جلد : 1  صفحه : 239


31- چون شنيد زليخا حيله زنهاى مصر را در ظاهر كردن سرّ زليخا و امر پنهان او، احضار كرد آنها را و مهيا كرد در ميهمانى براى هر يك از ايشان تكيه‌گاهى و داد به هر يك از ايشان كاردى براى ميوه خوردن و گفت زليخا به يوسف: بيرون بيا از حجره بر اين زنها. چون ديدند زنها يوسف را بزرگ شمردند او را و چنان از خود بى‌خود شدند و قلوبشان را باختند به ديدن صورت يوسف كه بريدند دستهاى خودشان را به عوض ميوه؛ و احساس نكردند و گفتند: حاشا للَّه! نيست اين جوان از آدمى‌زاد؛ نيست مگر فرشته بزرگوار.
32- گفت زليخا: اين است آن كسى كه ملامت كرديد مرا در محبت او و من مراوده كردم با او و طلب كردم از او مقصد خودم را. يوسف پاكدامنى را اختيار نموده فرار كرد و اگر نكند آنچه را كه به او امر مى‌كنم البته به زندان خواهد رفت و از جمله خوارشدگان شود.
33- يوسف گفت: اى پروردگار من! زندان محبوب‌تر است براى من از آنچه دعوت مى‌كنند زنها مرا به آن. و اگر برنگردانى از من حيله زنها را و توفيق لطف تو شامل حال من نشود در محفوظ ماندن از مكر زنان، ميل مى‌كنم به سوى ايشان و از نادانان شوم.
34- مستجاب كرد خدايش دعاى او را و برگردانيد از يوسف حيله زنها را؛ البته خدا شنونده داناست.
35- و بعد از اينكه ديدند آيات و نشانه‌ها را در نظر گرفتند كه به زندان برند يوسف را تا زمان معيّنى؛ (با آنكه علامت صدق يوسف و كذب زليخا را ديدند و فهميدند كه مطلب از چه قرار است صلاح دانستند كه يك چندى يوسف را حبس كنند كه رفع تهمت و حرف مردم را از زليخا كرده باشند).
36- و داخل شد با يوسف در زندان دو جوان از مقصّرين. يكى ساقى شراب سلطان، ديگرى طباخ او كه به سوء قصد به پادشاه متهم بودند. گفت يكى از آن دو نفر به يوسف كه: من در خواب ديدم شراب مى‌فشردم در جام سلطان. و گفت آن يكى ديگر كه: من در خواب ديدم به روى سرم نان گذارده‌ام و مى‌خورند پرنده‌ها از آن نان؛ آگاه كن ما را اى يوسف! از تعبير اين خواب كه ما تو را از خوبان و نيكوكاران مى‌بينيم.
37- گفت يوسف: نمى‌آورند شماها را غذايى كه بخوريد آن را مگر اينكه آگاه كنم شما را به تعبير خوابتان پيش از آنكه برسد به شما آن غذا. اين تأويل خواب شما دو نفر از جمله چيزهايى است كه تعليم كرد مرا خداى من و من واگذاشتم مذهب قومى را كه ايمان نمى‌آورند به خدا و ايشان به آخرت كافرند.

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : ياسرى، محمود    جلد : 1  صفحه : 239
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست