responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : ياسرى، محمود    جلد : 1  صفحه : 429


8- آيا دروغ بسته است پيغمبر به خدا، يا در او ديوانگى است كه چنين گويد؟ بلكه آنان كه ايمان نمى‌آورند به آخرت در عذاب و گمراهى دور از راه حقند.
9- آيا پس نمى‌بينند پيش و پس خود را از آسمان و زمين كه احاطه نموده بر ايشان اگر بخواهيم فرو مى‌بريم آنها را در زمين يا مى‌افكنيم بر ايشان پاره‌اى از آسمان به جهت تكذيب ايشان؛ البته در اين نظر كردن در آسمان و زمين و تفكر در امكان بلاهاى گوناگون آيتى است براى هر بنده بازگردنده به حق.
10- (خدا در اين آيات، شمه‌اى از حالات دو پيغمبر خود كه پدر و پسر بودند يعنى:
حضرت داوود و حضرت سليمان را بيان مى‌فرمايد.) و فضيلتى داديم ما داوود را از طرف خود كه گفتيم: اى كوه‌ها! بازگردانيد آواز خود را با داوود. و اى مرغان! شماها نيز چنين كنيد. و نرم كرديم براى او آهن را كه بدون احتياج به آتش و چكش و سندان، زره بسازد.
11- و امر كرديم به داوود اينكه: بساز زره‌هاى فراخ دامن؛ و اندازه نگهدار در بافتن، و حلقه‌هاى مساوى در هم افكن. و امر كرديم به داوود و اهل او كه: كارهاى نيكو بكنيد.
البته من به آنچه مى‌كنيد بينا هستم.
12- و مسخّر كرديم براى سليمان باد را كه راننده بساطش باشد. و حركت باد از صبح تا زوال يك ماه راه بود؛ و از ظهر تا شب يك ماه. و روان كرديم براى سليمان معدن مس را مثل چشمه آب، كه هر چه مى‌خواست از آن مى‌ساخت. و مسخّر كرديم براى او طايفه‌اى از جن كسانى را كه در خدمت او كار مى‌كردند به اذن پروردگارش. و هر كه از ديوها سركشى مى‌كرد از فرمان ما، مى‌چشانديم او را از عذاب آتش افروخته.
13- مى‌ساختند براى او هر چه مى‌خواست از عبادتگاه و مجسمه‌ها و كاسه‌هاى بزرگ مثل حوض، كه بسيارى طعام مى‌خوردند از آن؛ و ديگهاى بزرگ كار گذاشته به زمين مى‌ساختند براى سليمان. اى آل داوود! شكر كنيد خدا را و كمى از بندگان من شاكرند.
14- پس چون حكم به مردن كرديم بر سليمان، راهنمايى نكرد ديوها را به مرگ سليمان مگر جنبنده زمين كه مى‌خورد عصاى او را. (سليمان بر بام قصر خود ايستاده تكيه بر عصا داده و به حاجبان خود سپرده كه امروز كسى نزد من نيايد و خبرى از امور مملكت و غيره به من ندهد تا امروز را به خيال راحت گذرانم؛ ديد جوانى پيدا شد.
گفت: به اذن كه آمدى؟ جوان گفت: من اذن نخواهم؛ من ملك الموتم. سليمان را قبض روح كرد. و يك سال چنين ماند تا موريانه عصايش را خورد.) پس به رو افتاد و ظاهر شد بر جنّيان كه اگر غيب مى‌دانستند و از مرگ سليمان با خبر مى‌شدند در عذاب كارهاى با مشقت نمى‌ماندند.

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : ياسرى، محمود    جلد : 1  صفحه : 429
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست