فرشتگان بصورت جوانان خوشرو و زيبا بخانه لوط وارد شدند قوم لوط شتابان بخانه او ريخته و براى ارتكاب عمل زشت با آنها مهيا شدند لوط بآن مردم گفت دختران من براى شما نيكوتر و پاكيزهترند از خدا بترسيد و مرا نزد مهمانانم با عمل زشت خود خوار و شرمسار مسازيد آيا در ميان شما جوانمرد رشيدى نيست كه مانع كار زشت شما شود (78) قوم گفتند ميدانى كه ما نظرى بدختران و زنان نداريم و تو ميدانى ما چه ميخواهيم (79) لوط گفت اى كاش من قدرتى ميداشتم كه مانع شما ميشدم اينك كه قادر نيستم از شر شما بمأمن و پناهگاه محكمى مأوى ميگزينم (80) فرشتگان گفتند ما رسولان پروردگار تو هستيم و دست بدكاران قوم بتو نميرسد تو با خانواده خود هنگام شب از اين ديار بيرون برو و از بستگانت كسى را جز آن زن بدكارت كه آنهم بايد هلاك شود وامگذار كه وعده عذاب قوم صبح است و البته صبح هم خيلى نزديك ميباشد (81)