شعيب مجددا قوم را نصيحت نموده و گفت مخالفت و ضديت با من شما را بآنجا نكشاند كه همان بلائى كه بر سر قوم نوح و هود و صالح و مخصوصا همين قوم لوط كه دورانشان از شما دور نيست بر شما هم نازل شود (89) از خداى خود طلب مغفرت و آمرزش نموده بسوى او باز گرديد زيرا كه پروردگار من بسيار مشفق و مهربانست (90) مردم گفتند اى شعيب بيشتر از سخنان تو براى ما مفهومى ندارد و ترا در بين خود شخصى ناتوان و بى ارج مىبينيم اگر احترام و ملاحظه طايفه و كسانت نبود ما ترا سنگسار ميكرديم زيرا كه تو بر ما برترى و عزتى ندارى (91) شعيب گفت آيا طايفه و كسان من در نزد شما از خداى من عزيزتر ميباشند كه چنين خدا را پشت سر گذاشته و فراموش كردهايد بدانيد خداوند و پروردگار من بآنچه شماها ميكنيد احاطه دارد و آگاهست (92)