responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : بروجردى، محمدابراهيم    جلد : 1  صفحه : 408


چون عزيز ديد پيراهن يوسف از قفا دريده شده گفت اين از مكر شما است چه مكر و حيله زنها بسيار بزرگ و حيرت انگيز است (28)
شوهر زن بيوسف گفت از زليخا اعراض كن و اين قضيه را پنهان دار و بزليخا گفت از خطاى خود طلب آمرزش كن كه براستى از گناه كاران شده‌اى (29)
زنان در شهر گفتند زن عزيز بغلام دلبستگى پيدا نموده و دلش از محبت او لبريز و مى‌بينيم كه بگمراهى افتاده است (30)
چون زن عزيز مكر و ملامت زنان شهر را شنيد آنها را دعوت نموده و مجلسى بياراست و براى ايشان تكيه‌گاهى فراهم ساخته و براى هر يك نفر ايشان كاردى و ترنجى آماده نموده (در حالى كه مشغول پاره كردن ترنج بودند) بيوسف كه در كمال آراستگى و زيبايى بود دستور داد بمجلس درآيد چون بانوان مصرى او را ديدند در جمال او خيره شده و او را بزرگ ديدند و چنان از خود بيخود شدند كه بجاى ترنج دست‌هاى خود را بريدند و گفتند تبارك اللَّه اين پسر بشر نيست بلكه او فرشته بزرگوارى است (31)

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : بروجردى، محمدابراهيم    جلد : 1  صفحه : 408
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست