responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : بروجردى، محمدابراهيم    جلد : 1  صفحه : 422


يوسف ببرادرانش گفت با اين پيراهن من بسوى كنعان رفته و آن را بچهره پدرم بيفكنيد تا چشمش بينا شود و با تمام افراد خانواده نزد من بيائيد (93)
چون كاروان از مصر جدا شده و رو بكنعان رفتند يعقوب گفت اگر مرا ملامت نميكنيد من بوى يوسفم را استشمام مينمايم (94)
اطرافيانش گفتند قسم بخدا كه تو بهمان گمراهى ديرين باقى هستى (95)
همين كه بشير آمد و مژده سلامتى يوسف را داده و پيراهن او را بروى يعقوب افكنده و ديدگانش بمژده وصل فرزند روشن شده گفت من بشما نميگفتم كه از لطف خدا چيزهايى ميدانم كه شما نميدانيد؟ (96)
گفتند اى پدر ما درباره يوسف بد كرده و خطا نموديم از خداوند براى ما طلب مغفرت و آمرزش نما (97)
پدر بفرزندانش گفت همين كه بديدار يوسف بزودى برسيم از خداوند براى شما آمرزش ميطلبم زيرا كه پروردگار بسيار بخشنده و مهربانست (98)

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : بروجردى، محمدابراهيم    جلد : 1  صفحه : 422
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست