آن عالم گفت ديگر رفاقت ما قطع ميشود و از هم جدا ميشويم و هم اكنون پرده از روى اسرار كارهايى كه نمودهام برميدارم تا بدانى كارهايى كه صبر و شكيبايى از مهم نتايج آن نداشتى چه حكمتهايى داشته است (78) اول كشتى كه معيوب نمودم متعلق بمردم فقيرى بود كه با آن در دريا كسب و كار مينمودند و روزى اهل و عيال خود را فراهم ميساختند و من مخصوصا آن را شكستم چون از پشت سر آنها پادشاهى ميآمد كه كشتىها را بسخره و بيگارى مىگرفت بعلت خرابى آن از تصرف كشتى چشم بپوشيد (79) و آن پسرى كه كشته شد پدر و مادرش مؤمن بوده ولى او كافر شده ترسيدم كه پدر و مادر خود را بسركشى و كفر درآورد (80) و خواستم كه خداوند بجاى آن فرزندى صالح و پاكدل بايشان عطا فرمايد (81) اما آن ديوارى كه تعمير كردم زير آن ديوار گنجى بود كه بدو طفل يتيمى كه پدرشان مرد نيكوكارى بود تعلق داشت پروردگار ميخواست كه تا اطفال بحد رشد و بلوغ برسند و از لطف پروردگار دفينه خود را خارج نموده و تصرف كنند و من اين كارها را پيش خود نميكردم بلكه بفرمان حق انجام ميدادم اين بود تعبير و شرح كارهايى كه تو نتوانستى تا پايان آن شكيبايى و تأمل كنى (82)