responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : بروجردى، محمدابراهيم    جلد : 1  صفحه : 941


اى رسول ما حكايت مهمانان گرامى ابراهيم و فرشتگان بتو رسيده است (24)
هنگامى كه آنها بر او وارد شدند و سلام گفتند و او جواب سلام گفت و فرمود كه شما مردمى ناشناس ميباشيد (25)
آن گاه نزد اهل خود رفت و كباب گوساله فربهى بنزد مهمانان باز آورد (26)
غذا را نزد آنها گذاشت ابراهيم گفت براى چه غذا تناول نميكنيد (27)
آن گاه از اينكه بى‌اجازه بر او وارد شدند و غذا هم نخوردند سخت از آنها ترسيد آن فرشتگان كه ابراهيم را هراسان ديدند گفتند مترس و او را به پسرى دانا بشارت دادند (28)
در آن حال زن ابراهيم ساره با فرياد شادمانى روى بآنها كرد و از شوق سيلى بصورت زد و گفت اى عجب من زنى پير و نازا هستم چگونه پسرى توانم زائيد (29)
فرشتگان گفتند خداى تو چنين فرموده و او بمصالح خلق آگاه و بحال بندگان داناست (30)
ابراهيم گفت اى رسولان حق بازگوئيد كه شما بر چه كار مأموريد (31)

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : بروجردى، محمدابراهيم    جلد : 1  صفحه : 941
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست