(چون زكريا ذكر تسبيح و نماز كرد ما به او يحيى را عطا كرديم و چون سه ساله شد به وى خطاب كرديم كه) اى يحيى، تو كتاب آسمانى ما را به قوت (نبوت) فراگير، و به او در همان سن كودكى مقام نبوت بخشيديم. (12) و نيز او را به لطف خاص خود رحمت و مهربانى و پاكى و پارسايى داديم و او طريق تقوا پيش گرفت. (13) و هم در حق پدر و مادر خود بسيار نيكوكار بود و هرگز به احدى ستم نكرد و معصيت خدا را مرتكب نگرديد. (14) و سلام حق بر او باد در روز ولادتش و روز وفاتش و روزى كه زنده برانگيخته خواهد شد. (15) و ياد كن در كتاب خود احوال مريم را آن گاه كه از اهل خانه خويش كنار گرفته به مكانى به مشرق (بيت المقدس براى عبادت) روى آورد. (16) و آن گاه كه از همه خويشانش به كنج تنهايى محتجب و پنهان گرديد ما روح خود را (روح القدس كه فرشته اعظم است) بر او فرستاديم و او در صورت بشرى زيبا و راست اندام بر او ظاهر شد. (17) مريم گفت: من از تو پناه به خداى رحمان مىبرم اگر مرد پرهيزكارى هستى. (18) گفت: من فرستاده خداى توام، آمدهام تا تو را پسرى بخشم بسيار پاكيزه و پاك سيرت. (19) مريم گفت: از كجا مرا پسرى تواند بود در صورتى كه دست بشرى به من نرسيده و كار ناشايستهاى هم نكردهام؟ (20) گفت: اين چنين كار البته خواهد شد، خدايت فرموده كه بسيار بر من آسان است (تا قدرت ما را بر آن دريابى) و تا اين پسر را آيت بزرگ و رحمت واسع خود براى خلق گردانيم؛ و قضاى الهى بر اين كار رفته است. (21) پس مريم (به مشاهده جبرئيل، در گريبانش نسيم اهتزازى يافت و) به آن پسر بار برداشت و (براى آنكه از سرزنش قوم جاهل بركنار باشد) با آن به مكانى دور خلوت گزيد. (22) آن گاه درد زاييدن او را به كنار درخت خرمايى كشانيد (و از شدت حزن و اندوه با خود) گفت: اى كاش من از اين پيش مرده بودم و از صفحه عالم به كلى نامم فراموش شده بود. (23) پس از زير آن درخت (روح القدس يا فرزندش عيسى) او را ندا كرد كه غمگين مباش كه خداى تو از زير قدم تو چشمه آبى جارى كرد. (24) شاخ درخت را به سوى خود حركت ده تا از آن بر تو رطب تازه فرو ريزد. (25)