پس (از اين رطب) تناول كن و (از اين چشمه آب) بياشام و چشم خود (به عيسى) روشن دار، و هر كس از جنس بشر را كه ببينى (به اشاره) با او بگو: براى خداى رحمن نذر روزه (سكوت) كردهام و امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت. (26) آن گاه كودك را برداشته نزد قوم خود آورد گفتند: اى مريم عجب كارى منكر و شگفتآور كردى! (27) اى خواهر هارون، تو را نه پدرى ناصالح بود و نه مادرى بدكار (پس تو دختر بكر از كجا فرزند يافتى)! (28) مريم به اشاره حواله به طفل كرد، آنها گفتند: ما چگونه با طفل گهوارهاى سخن گوييم؟ (29) آن طفل (به امر خدا به زبان آمد و) گفت: همانا من بنده خاص خدايم كه مرا كتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود. (30) و مرا هر كجا كه باشم مايه بركت (و رحمت) گردانيد، و تا زندهام به عبادت نماز و زكات سفارش كرد. (31) و مرا نيكوكار به مادرم ساخت و مرا ستمكار و شقى نگردانيد. (32) و سلام حق بر من است روزى كه به دنيا آمدم و روزى كه از جهان بروم و روزى كه (براى زندگانى ابدى) باز زنده برانگيخته شوم. (33) اين است (قضيه) عيسى بن مريم كه مردم در امر خلقتش شك و ريب دارند، اكنون به سخن حق و صواب، حقيقت حالش بيان گرديد. (34) خدا را هرگز نشايد كه فرزندى اتخاذ كند، كه وى منزه از آن است، (او قادرى است كه) چون حكم نافذش به ايجاد چيزى تعلق گيرد همين كه گويد: «موجود باش» بىدرنگ آن چيز موجود مىشود. (35) خداى يكتا پروردگار من و شماست، او را پرستيد كه راه راست همين راه خداپرستى است. (36) آن گاه طوايف مردم (يعنى نصارى) در ميان خود (درباره مسيح پسر مريم) اختلاف كردند (برخى او را از كفر و جهل، خدا دانستند و برخى پسر خدا و برخى پسر يوسف نجارش خواندند)، پس واى بر اين مردم كافر از حضور در آن روز بزرگ قيامت. (37) روز محشر كه خلق به سوى ما بازآيند چقدر شنوا و بينا شوند! ولى امروز (كه بايد حقيقت را بشنوند و ببينند) مردم ستمكار همه به گمراهى و ضلالت آشكار فرو رفتهاند. (38)