و نيز برخى از ديوان را مسخر سليمان كرديم كه به دريا براى او غواصى كنند و يا به كارهاى ديگر در دستگاه او بپردازند، و ما نگهبان ديوان (براى حفظ ملك سليمان) بوديم. (82) و (ياد كن حال) ايوب را وقتى كه پروردگار خود را خواند كه مرا بيمارى و رنج سخت رسيده و تو (بر بندگانت) از همه مهربانان عالم مهربانترى. (83) پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و درد و رنجش را برطرف ساختيم و اهل و فرزندانش را (كه از او گرفته بوديم) با عده ديگر به مثل آنها باز به او عطا كرديم تا هم لطف و رحمتى در حق او كرده باشيم و هم اهل عبادت متذكر (لطف و احسان ما) شوند. (84) و (نيز ياد آر حال) اسماعيل و ادريس و ذو الكفل را كه همه بندگان صابر ما بودند. (85) و ما آنها را به رحمت (خاص) خود درآورديم، زيرا آنان از نيكان عالم به شمار بودند. (86) و (ياد آر حال) ذو النون (يعنى يونس) را هنگامى كه (از ميان قوم خود) غضبناك بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در مضيقه و سختى نمىافكنيم (تا آنكه به ظلمات دريا و شكم ماهى در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمتها فرياد كرد كه خدايى به جز ذات يكتاى تو نيست، تو (از شريك و هر عيب و آلايش) پاك و منزهى و من از ستمكاران بودم (كه بر نفس خود ستم كردم). (87) پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و او را از گرداب غم نجات داديم و اهل ايمان را هم اين گونه نجات مىدهيم. (88) و (ياد آر حال) زكريا را هنگامى كه خداى خود را ندا كرد كه بار الها، مرا يك تن و تنها وامگذار (و به من فرزندى كه وارث من باشد عطا فرما) كه تو بهترين وارث اهل عالم هستى. (89) ما هم دعاى او را مستجاب كرديم و يحيى را به او عطا فرموديم و جفتش را (كه نازا بود) براى او شايسته (همسرى و قابل ولادت) گردانيديم، زيرا آنها در كارهاى خير تعجيل مىكردند و در حال بيم و اميد ما را مىخواندند و هميشه به درگاه ما خاضع و خاشع بودند. (90)