نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 15
درس دوّم:
فرزندان امام كاظم عليه السلام در ايران
برخى از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام به خاطر ملاحضات
سياسى و خويشاوندى به اينران هجرت كردند. در اين درس- در حد گنجايش- به معرّفى
بعضى از آنان مىپردازيم.
احمد
سيّد امير احمد، معروف به «شاه چراغ» [1] در ميان
فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام بعد از امام رضا عليه السلام بر همه برادران خود
برترى و فضيلت داشت. وى مردى بخشنده، بزرگوار و پرهيزكار بود. در شرح حال او
نوشتهاند كه در راه خدا هزار بنده آزاد كرده است. [2] كرامات نفسانى و سجاياى
اخلاقى، او را محبوب پدر بزرگوارش كرده بود؛ چندان كه آن حضرت او را بر بعضى از
فرزندانش مقدم مىداشت، بعضى از املاك خود را به وى بخشيد و او را- به ظاهر- از
جمله جانشينان خود قرار داد.
«پدرم همراه فرزندانش به سوى بعضى از املاكش بيرون
رفت. همراه احمد بيست نفر از خدمتكاران و چاكران پدرم بودند كه با او مىايستادند
و يا او مىنشستند؛ علاوه بر اين پدرم پيوسته نظرش با او بود و پاس او را مىداشت
و
[1] - در مورد وجه شهرت وى به شاه چراغ
اقوالى است از جمله اينكه در زمان عضدوالدولة ديلمى پيرزنى نزد او رفتو اظهار
داشت شبها بر روى تپّه نزديك منزل من چراغى روشن ديده مىشود و چون نزديك مىدوم
اثرى نمىبينم. عضدالدولة ماجرا را با اطرافيان در ميان گذاشت. آنان گفتند: شايد
پيرزن به اميد دستيابى به مال و منال چنين اظهاراتى كرده است. شاه متقاعد نشد و
شبى به خانۀ پيرزن رفت و آنجا خوابيد. زن نيكوكار به محض آنكه نور را ديد به
بالين شاه حضور يافت و سه بار گفت: «شاه چراغ». عضدوالدولة بيدار شد و به طرف چراغ
رفت ولى خاموش شد و چون بازگشت، نور را ديد. اين عمل هفت بار تكرار شد. روز بعد،
دستور داد تپّه را حفر كردند. به هنگام حفر به سردابى رسيدند كه جسدى روى تختى
بود. شاه، شيخ عفيف الدين، عالم وزاهد آن عصر در فارس را در جريان گذاشت. او در
همان شب در خواب ديد به زيارت قبر امامزاده احمد بن موسى الكاظم رفته است. عضد
الدوّلة روزى را تعطيل عمومى كرد و بر آن سرداب بناى باشكوهى بنا نهاد (ر. ك:
زندگانى امام موسى كاظم، عماد زاده، ج 2، ص 271.)