responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 16

از او غافل نمى‌شد و ما از آنجا بازنگشتيم تا آنكه احمد بازگشت.» [1]

مادر احمد

مادر احمد، امّ ولد و از بانوان نيكوكار و محترم بود و به «امّ احمد» شهرت داشت. موسى بن جعفر عليه السلام نسبت به وى عنايتى خاص داشت و زمانى كه از سوى هارون از مدينه به بغداد برده شد، ودايع و مواريث امامت را نزد وى به امانت گذارد و به او فرمود:

هر كس نزد تو آمد و خواستار اين امانتها شد، هر زمان كه باشد؛ بدان كه من شهادت رسيده‌ام و او جانشين من و پيشواى مفترض الطاعه براى تو و همه مردم است.»

و زمانى كه هارون [2] آن حضرت را در بغداد مسموم كرد، امام رضا عليه السلام نزد وى آمد و خواستار امانتها شد و ضمن اعلام خبر شهادت پدر بزرگوارش، خود را جانشين او و امام بر حق بر تمامى جنّ و انس معرفى كرد. مادر احمد بسيار متأثر شد، ودايع امامت را به وى تحويل داد و با آن حضرت به عنوان امام بيعت كرد. [3]

احمد و امام رضا عليه السلام‌

با انتشار خبر شهادت امام كاظم عليه السلام در مدينه، مردم سراسيمه بر در خانه «امّ احمد» اجتماع كردند. احمد همراه جمعيّت به مسجد رفت و چون وى مردى شريف و بزرگوار و آثار عبادت در چهره‌اش نمايان بود و مردم از وى كرامات زيادى ديده بودند، همگان گمان مى‌كردند وى امام و جانشين پدر مى‌باشد؛ از اين رو، با وى بيعت كردند. او از مردم بيعت گرفت سپس بر فراز منبر رفت و خطبه‌اى در نهايت فصاحت و بلاغت ابراد كرد و در پايان افزود:

«مردم! همان گونه كه همه شما در بيعت من هستيد، من در بيعت برادرم على‌


[1] - ارشاد، ص 303

[2] - در منبع به هارون، مأمون نوشته شده كه ظاهراً اشتباه است

[3] - بحارالانوار، ج 48، ص 307-308

نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 16
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست