نام کتاب : زندگی امام موسی کاظم نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 53
بازگردانيد، اين نقش هم آن مرد بلعيده شده رابرخواهد
گردانيد. [1]
* احمد تبان، جريانى از طىّ الارض موسى بن جعفر عليه
السلام نقل مىكند كه خلاصهاش چنين است:
«در منزل، در بستر خوابيده بودم كه فردى با پاهايش
به من زد و گفت: فلانى! آيا شيعه آل محمّد صلى الله عليه و آله مىخوابد!؟ بپا
خواستم، ديدم موسى بن جعفر عليه السلام است.
دستود داد وضو بگيرم. سپس دست مرا گرفت و از خانهاى
كه درش قفل بود بيرون كرد، نفهميدم چگونه و از كجا خارج شديم. مرا بر شترى پشت سر
خود سوار كرد، لحظاتى گذشت كه دركنار قبر مطهر امام حسين عليه السلام فرود آمديم،
24 ركعت نماز خوانديم. از آنجا حركت كرديم و ساعتى بعد در مسجد كوفه فرود آمديم؛
هفده ركعت نماز گزارديم. پس از آن چند لحظه نگذشت كه خود را در كنار قبر ابراهيم
خليل ديديم. بعداز بيت المقدس، راهى مكّه شديم و حضرت، كعبه و چاه زمزم را به من
نشان داد. از آنجا رهسپار مدينه و حرم مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله شديم. در
آنجا نيز 24 ركعت نماز خوانديم. سپس مرا به شعب ابو جبير برد و فرمود: آيا مىخواهى
نشانههاى امامت را به تو ارائه دهم؟ عرض كردم: بلى. فرمود: اى شب، روى بگردان!
شب، پشت كرد، سپس فرمود: اى روز، روى بياور! روز بر ما روى آورد و هوا روشن شد،
بگونهاى كه خورشيد در بلنداى افق نمايان گشت. نماز ظهر را خوانديم. سپس به فرمان
حضرت، روز رفت و شب بازگشت، نماز مغرب را خوانديم. فرمود: مىخواهى در بسترت
استراحت كنى؟
عرض كردم: بلى. با پايش ركاب زد و فرمود: بخواب! من
خود را در منزلم ديدم؛ خوابيدم، سپس برخاستم، وضو گرفتم و نماز صبح را در منزلم
خواندم.» [2]