نام کتاب : احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران نویسنده : لطیفی پاکده، لطفعلی جلد : 1 صفحه : 111
اولين رهبر سمخا
را مىتوان على اصغر بديعزادگان دانست. «مسعود رجوى» زمانى كه در سال 1350 بازداشت
شد، او را به ساواك چنين معرفى كرد (لو داد):
«اصغر را هم در
كوه شناختم. فردى بود در سطح بالا، بعداً در اثر اشتباهى كه خودش كرد فهميدم كه هم
مهندس است و هم استاديار دانشكده فنى و نام واقعىاش بديعى يا وديعى است. [اعضاى سازمان
به دلايل امنيتى، اسم واقعى خود را از يكديگر مخفى نگه مىداشتند.] او بتازگى از خارج
به ايران بازگشت. مدت زيادى هم در اروپا بود و مكاتبات مابا خارج از طريق او بود. اصولًا
اطلاع اصلى را از مسائل خارج او داشت. در منزل ما زندگى نمىكرد و در تهران خانواده
و منزل شخصى داشت. حدس مىزنم كه اصليت او بايد اصفهانى باشد. بعد از بازگشت ... به
ايران مسائل مربوط به خارج با او بود.
[او زمانى كه از
خارج- بيروت- به ايران آمد، با خود] مقدارى مهمات و اسلحه آورد كه من نه آن را ديدم
و نه مطلعم فقط مىدانم كه در ته يك ساك جاسازى شده بود.
... قد كوتاه سيه
چرده يا سبزه- مو فلفل نمكى- چشم مشكى- ما فقط يك نوع جوهر نامرئى داشتيم- و آن را
اصغر به من داد.» [1]
به اين ترتيب، ساواك،
على اصغر بديعزادگان را به كمك رجوى شناسايى، دستگير و پس از يكماه شكنجه اعدام كرد.
[2] رجوى به معرفى شخص فوق بسنده نكرد و تا آنجا كه مىدانست، با ساواك همكارى كرد
و افراد زيادى را لو داد كه بيشتر آنها دستگير واعدام شدند. رجوى به عضويّت ساواك در
آمد و ساواك نيز در پاداش اين خوش خدمتىها با ارسال چند نامه به دادستانى ارتش- كه
بيشتر آنها به امضاى شخص نصيرى رئيس ساواك بود- رجوى را به عنوان همكار خود معرفى و
وى را از مجازات مرگ نجات داد. [3]
رجوى، رهبر فعلى
سمخا، از دانشجويان رشته فنى در يكى از دانشگاههاى تهران
[1] اسناد و
مدارک سخن مِیگوِیند، انتشارات گروه توحِیدِی شرِیف،
تبرِیز، اسفند 1358، صفحات مختلف.
[2]
تارِیخچة سازمانهاِی چرِیکِی در اِیران، ص 62، 63.
[3] گذرِی
از ماهِیت تا عملکرد، منافقِین، قسمت دوم؛ مسعود رجوِی، صفحات
مختلف.
نام کتاب : احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران نویسنده : لطیفی پاکده، لطفعلی جلد : 1 صفحه : 111