نام کتاب : احزاب و تشکیلات سیاسی در ایران نویسنده : لطیفی پاکده، لطفعلی جلد : 1 صفحه : 82
2- رهبران: دكتر
محمد مصدق رهبر و پيشواى جبهه ملّى از يك خاندان اشرافى برخاسته بود. محمد على شاه،
پادشاه مشهور و مستبدّ دوران مشروطه، پسر خاله او بود. پدر مصدق، وزير دفتر ماليه ناصرالدين
شاه و از افراد با نفوذ آشتيان بود. مصدق دكتراى حقوق را قبل از جنگ جهانى اوّل
[1292] در سوئيس گرفت. او از دولت سوئيس درخواست پناهندگى و ترك تابعيت ايران را كرد
ولى دولت سوئيس نپذيرفت و مجبور به بازگشت شد. در مجلس پنجم و ششم نماينده بود و به
نفع سلطنت رضا خان راى داد.
مصدق در 12/ 2/
1330 به نخست وزيرى رسيد. وى علاوه بر پست نخست وزيرى، پست وزارت جنگ را نيز خواستار
بود، ولى شاه نمىپذيرفت. وى پس از استعفايش در 24/ 4/ 1331، بر اثر اقدامات آية اللّه
كاشانى و تظاهرات خونين سىام تير 1331، دوباره به نخست وزيرى رسيد. او با قدر ناشناسى
از زحمات آية الله كاشانى و انجام برخى توهينها نسبت به ايشان، سبب از دست دادن پشتوانه
مذهبى حكومتش شد و در نتيجه با كودتاى 28 مرداد 1332 سرنگون گشت.
مصدق، بر اثر عفو
شاه، به سه سال زندان محترمانه و فرمايشى محكوم شد. (در زندان نيز آشپز مخصوص برايش
غذا مىپخت!) او پس از آزادى به روستاى احمد آباد كه مقدارى از املاك پدرى وى در آنجا
واقع بود رفت و تا پايان عمرش، 1345، در آنجا زندگى كرد.
مصدق به طور كلى
فردى شهرت طلب، قدرت طلب، سلطنت طلب، فراماسونر، غير مذهبى و بسيار فريبكار بود؛ به
گونهاى كه شهيد مدرس او را نابغه عوامفريبى مىدانست. [1]
شهيد نواب صفوى در
مرداد 1330 نوشت: «تو اى مصدق كاذب بيش از پيش چهره كريه باطن خود را به دنيا و مسلمانان
نشان دادى ... تمام دعاوى خود را مبنى برآزاديخواهى تكذيب كرده و كريه ترين چهرههاى
ظلم و جنايت را نشان دادى.» [2] سرانجام امام خمينى، مصدق را چنين معرفى فرمود: «مصدّق
به ما سيلى زد و مىخواست به اسلام سيلى بزند.» [3]
[1] رِیشهِیابِی
مختصرِی از تارِیخچه گروهها، ص 55 ـ 57، 65 ـ 74. (با مقدارِی
اضافه.)