در اكتبر 1956 م/ 1335 ه. ش هنگامى كه جمال عبدالناصر
به طور موقت كانال سوئز را بست، كشورهاى اسرائيل، انگلستان و فرانسه به مصر حمله كرده،
باعث شكست آن كشو وتصرف بخشهايى از خاك مصر شدند. اين شكست موجب همكارى و روابط نزديك
كشورهاى عربى، به ويژه مصر و سوريه با اتحاد شوروى گشت.
كشورهاى غربى، به خصوص آمريكا كه در اين زمان به عنوان
رهبر بلوك غرب با شوروى سابق در حال جنگ سردبه سر مىبردند، نمى توانستند نفوذ رقيب
خود را در منطقه حساس خاورميانه ناديده بگيرند. به همين دليل و با توصيه آن كشور، چهار
كشور غير عرب منطقه يعنى اسرائيل، تركيه، ايران و اتيوپى، همكارى استراتژى مخفى خود
را با نام «ميثاق حاشيهاى» آغاز كردند. [2]
روابط استراتژيك اطلاعاتى و امنيتى شاه با اسرائيل، پس
از اعلام دكترين آيزنهاور آغاز شد، زيرا هدف از اعلام اين دكترين جلوگيرى از نفوذ شوروى
در اين منطقه وهمكارى بيشتر كشورهاى حامى غرب در «ميثاق حاشيهاى» بود. «سپهبد تيمور
بختيار» كه در اين زمان رئيس ساواك ايران بود، چندين نوبت بطور مخفى به اسرائيل سفر
كرد و خواستار گسترش بيشتر همكاريهاى اطلاعاتى و امنيتى شد كه مورد قبول مقامهاى اسرائيلى
قرار گرفت. [3]
روابط ايران و اسرائيل تا اين زمان فقط محدود به همكاريهاى
نفتى، اطلاعاتى وامنيتى بود، اما در سال 1337 ه. ش هنگامى كه وحدت مصر وسوريه و تشكيل
«جمهورى عربى متحده» اعلام شد، «بن گوريون» نخست وزير رژيم اشغالگر قدس طى نامه اى
به شاه خواستار گسترش بيشتر روابط دو كشور شد. اين درخواست مورد موافقت شاه قرار گرفت
و از آن تاريخ به بعد روابط دوكشور علاوه بر همكاريهاى قبلى از جهت سياسى نيز روز به
روزگسترش يافت وبا موافقت دولت ايران، نخستين نماينده
[1] - سياست خارجى ايران در دوران پهلوى، هوشنگ مهدوى،
ص 284-283.