كلمه «جغرافيا» تا مدتها بر علم يونانى و به خصوص علم
بطلميوس دلالت مىكرد و بدون حرف تعريف در زبان عرب استفاده مىشد. از آن با عنوان
«علم راهها و سرزمينها» و يا «علم تعيين موقعيّت كشورها» (المسالك و الممالك، علم
تقويم البلدان) تعبير مىكردند [1].
پس از ظهور اسلام و توسعه سياسى مسلمانان در آسيا و آفريقا
فرصتى به آنان دست داد تا اطلاعاتى جمع آورى كرده، تجارب و مشاهدات خود را از سرزمينهايى
كه زير سلطه آنان قرار داشت يا در همسايگى مسلمين واقع بود، ثبت كنند [2]
در زمان عباسيان كه ادارات دولتى را به نحو اساسىترى
سازمان دادند، از عمدهترين وظايفى را كه بر عهده رياست امور پست (صاحب البريد) گذاشتند،
برقرار ساختن ارتباطات ميان بخشهاى مختلف آن امپراطورى بسيار گسترده بود. براى اين
منظور به اطلاعات وصف الأرضى (جغرافيا) احساس نياز گرديد. از سوى ديگر جهانگردان نيز
اخبار و اطلاعاتى را بيان مىكردند كه مبناى مطالعات جغرافيايى گرديد [3] و در رشد
و توسعه علم جغرافيا بسيار مؤثر افتاد.
بدين ترتيب علم جغرافيا در آغاز قرن سوم هجرى پا به عرصه
وجود نهاد كه نخست با علم تاريخ پيوسته بود، اما به تدريج به يارى تأليفات خاص منشيان
دولتى جهتى گسترده پيدا
[1] . ج. ا. عبدالجليل، تاريخ ادبيات عرب، ج 1، ترجمه
آذرتاش آذرنوش، ص 163
[2] . مقبول احمد تشنر، تاريخچۀ جغرافيا در تمدن
اسلامى، ترجمه محمّد حسن گنجى، ص 4