نام کتاب : آشنایی با تاریخ تمدن اسلامی نویسنده : بینش، عبدالحسین جلد : 1 صفحه : 88
بيرون شد و برنشست، حالى او را غشى آورد، چون به هوش
بازآمد بيرون آمد و خدمتگزاران را آواز داد و گفت: «طبيب كجا شد؟» گفتند: «از
گرمابه بيرون آمد و پاى در اسب گردانيد و غلامش پاى در استر، و برفت.» امير دانست
كه مقصود چه بوده است، پس به پاى خويش از گرمابه بيرون آمد. خبر در شهر افتاد، و
امير بار داد، و خدم و حشم و رعيت جمله شاديها كردند، و طبيب را هر چند بجستند
نيافتند، هفتم روز غلام محمد زكريا در رسيد. امير نامه برخواند و عجب داشت، و او
را معذور خواند و تشريف فرمود از اسب و ساخت و جبه و دستار و سلاح و غلام و كنيزك،
و بفرمود تا به رى از املاك مأمون هر سال دو هزار دينار زر و دويست خروار غله به
نام وى برانند و اين تشريف و ادرار نامه به دست معروفى به مرو فرستاد و امير صحت
كلى يافت و محمد زكريا با مقصود به خانه رسيد. [1]
پرسش:
در انجام درمانهايى از اين قبيل، اولويت را به كدام
جنبه از شخصيت طبيب مىدهيد: استعداد فردى؟ سطح آموزش؟ يا غناى فرهنگى و تمدنى او؟
در طب اسلامى ميان تن و روح و نيز ميان انسان و كل
هستى ارتباط كامل وجود دارد.
«پزشكان مسلمان تن آدمى را امتدادى از نفس و روح او
در نظر گرفتهاند. در طب اسلامى توجه خاصى به تداخل و عمل متقابل نيروهاى كيهانى و
تأثير اين نيروها بر تن آدمى شده است.
پزشكان مسلمان همچنين از «مهر و همدردى» موجود ميان
همه مراتب هستى و كنش و واكنش ميان يك آفريده و آفريده ديگر كاملًا آگاه بودهاند.
بنابراين موضوع پزشكى يعنى انسان را هم از لحاظ درونى و از طريق نفس و روح و هم از
لحاظ بيرونى و از طريق درجات سلسله مراتب جهان كبير وابسته به خود اصل تجليات
كيهانى مىدانستند. به همين ترتيب اصول پزشكى را در علومى كه با اين اصل و تجليات
آن سر و كار دارد يعنى در ما بعد الطبيعه و جهانشناسى جستوجو مىكردند. آغازهاى
تاريخى طب اسلامى هر چه بوده باشد، اصول آن را جز در پرتو ما بعدالطبيعه و علوم
جهانشناختى نمىتوان شناخت. [2]