به خدا
سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاست به من بدهند، تا خدا را نافرمانى
كنم و پوست جوى را از مورچهاى به ناروا بربايم، چنين نخواهم كرد و دنياى شما نزد
من خوارتر از برگى در دهان ملخ است كه آن را براى طعامش مىجَود. على را چه كار با
نعمتى كه دوام نمىيابد و لذّتى كه پايدار نمىماند!
خلوتكده
دل على (ع) با نور ذات اقدس حق روشن است و حضور حضرت حق- جلّ شأنه- چشم روشنى
ديدگان دل اوست. عشق به خدا و جلوه جلال و جمال پروردگار عالم در وجود على (ع)،
گرايش به هر عشقى را از او برگرفته است و هر زيباى ناپايدار و فريبنده را در نظرش
زشت نموده است و در فرازى از سخنانش در دورى از دنيا و عشق به معبود واقعى
مىفرمايد:
اى دنيا!
دنيا! از من دور شو! با خودنمايى فرا راه من آمدهاى؟ يا شيفتهام شدهاى؟ مبادا
كه تو در دل من جاى گيرى. (كه دل من جايگاه عشق به خداست و هيچ چيز ديگرى درآن جاى
ندارد.) هرگز! غير مرا بفريب! مرا به تو نيازى نيست. من تو را سه بار طلاق گفتهام
و ديگر بازگشتى در آن نيست.
على (ع)
در پرتو زهد و ايمان و عشق واقعى به حق تعالى براى دنيايى كه با عوامل فريبنده و
ظواهر آراستهاش، بسيارى از انسانها را گرفتار خود نموده است، هيچ ارزش و اعتبارى
قائل نبوده و رهايى از چنگال دنيا را امتيازى بسيار بزرگ مىپندارد و مىفرمايد: