سخنِ حقى
است كه از آن باطل خواسته مىشود. آرى، حُكم جز از آنِ خدا نيست، ليكن اينها
مىگويند فرمانروايى را جز خدا روا نيست، در حالى كه وجود يك حاكم نيكوكار يا
تبهكار در بين مردم از ضروريات است و بايد باشد، تا در حكومت او مردِ با ايمان كار
خويش كند و كافر بهره خود ببرد، تا آنگاه كه وعده حق سررسد و مدت هر دو برسد. در
سايه حكومت او ماليات جمعآورى مىشود و با دشمنان پيكار مىگردد و راهها از امنيت
برخوردار مىشوند و به نيروى او حق ناتوان از توانا گرفته مىشود تا نيكوكار در
آسودگى زندگى را بسر برد و از گزند تبهكار درامان باشد.
مقام
معظم رهبرى، آية اللَّه خامنهاى (حَفِظه اللَّه) در مقالهاى به مناسبت دومين
كنگره هزاره نهجالبلاغه در بحث ضرورت حكومت و سخنان على (ع) در مقابل جريان خوارج
مىفرمايد:
«...
خوارج، عدهاى صادقانه و از روى اشتباه و يقيناً عدهاى از روى غرض مىگفتند: «لا
حكم الّا للَّه» و در حقيقت يعنى ما در جامعه حكومتى لازم نداريم. امير المؤمنين
(ع) اين كلمه «لا حكم الّا للَّه» را برايشان معنى مىكند و اشتباه آنها را توضيح
مىدهد. باور نمىكنيم كه اشعث بن قيس رئيس خوارج در اشتباه باشد. اينها مىگفتند
حكومت خاص خداست، ما حكومت نمىخواهيم. ولى مقصود واقعى آنها نفى حكومت على (ع)
بود. اگر آن روز على (ع) تسليم اين مغلطه واضح مىگشت يا تسليم هيجان اجتماعى
مردمى كه سادهدلانه اين سخن باطل را قبول كرده بودند، مىشد و از صحنه كنار
مىرفت، آن وقت همانهايى كه گفته بودند حكومت لازم نداريم، مدعيان حكومت مىشدند و
قدم در صحنه مىگذاشتند.
على (ع)
مىگويد: نه، در جامعه حكومت لازم است. «كلمة حقّ يراد بها الباطل»، اين سحن حق
است، بيان قرآنى است: «ان الحكم الّا للَّه ...»، حكم و حكومت متعلّق به خداست
امّا به اين معنا نيست كه جامعه مدير نمىخواهد.
«نعم
انه لا حكم الَّا للَّهولكن هولاء يقولون لا إِمْرةَ الّا للَّه.» اينها
مىخواهند بگويند اداره