نام کتاب : امام علی در نهج البلاغه نویسنده : عظیم پور، عظیم جلد : 1 صفحه : 207
امام (ع)
در يكى از خطبهها در رفتار عادلانه خود با برادرش عقيل كه طمع بيشترى را از
بيتالمال مسلمانان داشت و از آن حضرت بيش از حق خود را درخواست مىنمود، فرموده
است:
به خدا
سوگند، عقيل را در حال پريشانى و تنگدستى يافتم كه از من خواست تا پيمانهاى از
گندم شما را به او بدهم، و كودكانش را از شدت فقر و گرسنگى، با موى ژوليده و رنگ
پريده ديدم كه گويى بر چهرههاشان، نيل كشيدهاند. و پىدرپى مرا ديدار كرد و گفته
خود را تكرار نمود. گوش به گفتهاش نهادم، پنداشت كه من دين خود را بدو دادم و در
پىِ او افتادم، و راه خود را به يكسو نهادم. پس آهنى براى او گداختم و به تنش
نزديك ساختم، همچو بيمار دردمند، از شدت درد آن فرياد برآورد و نزديك بود از داغ
آن بسوزد. به او گفتم: اى عقيل، مادران در سوگ تو بگريند! از آهنى مىنالى كه
انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته و مرا به آتشى مىكشانى كه خداى جبّارش به خشم
گداخته؟ تو از آزار مىنالى و من از سوزش عذاب ننالم؟.
امام (ع)
با گامهاى استوار و اراده آهنينش درگسترش عدالت اجتماعى و ريشهكن كردن ظلم و
تبهكارى، بىوقفه نهايت تلاش و پايمردى را از خود نشان مىداد و در اين راه هيچ
عامل دنيوى و انگيزه مادى در روح بزرگش تأثير نمىگذاشت. عجيبتر از حكايت عقيل،
قصه مرد متملق و چاپلوسى است كه از طريق هديهاى كه طمع انگيزههاى دنيوى را از آن
دارد، مىخواهد به آرزوى شوم خود برسد. امام (ع) براى توجه و آگاهى مردم، بعضى
ازويژگيهاى اخلاقى و فضايل خود را به آنها بازگو مىنمايد