هان، به
خدا سوگند كه پسر ابىقحافه جامه خلافت را بر تن كرد در حالى كه خوب مىدانست من
در رابطه با خلافت مانند قطب ميانه آسيا هستم. و من چون كوهسارى بلند هستم كه
جويبارهاى فضيلت و دانش سيلآسا از درونم فرو مىريزد و مرغانِ بلند پروازِ انديشه
را در فضاى گسترده دانشم، ياراى پرواز و دستيابى به اوج آگاهيم نيست.
اگر چه
در ظاهر به نظر مىرسد كه امام على (ع) فضل و برترى خويش را در تصدى امور خلافت و
زعامت امت اسلام بيان مىدارند، امّا در واقع بيان شيواى آن حضرت مفهوم بسيار
وسيعترى دارد؛ هم در وجود شريف ايشان حكمتها و علومى نهفته است كه در ديگران
وجود ندارد و هم اينكه ديگران از اين جايگاه رفيع و مقام والاى علمى آن حضرت اطلاع
دارند و در عين علم و آگاهى از اين سرچشمه خروشان و منبع جوشان، او را ناديده
مىگيرند. اگر چه علم و دانش على (ع)، بسان چشمهاى در وجود شريفشان در حال فيضان
و جريان بود، امّا اين وجود شريف پر از درد نيز بود، دردى كه حاكى از بىوفايىها،
نامدرمىها، ظلم و بىعدالتىها بود. حتى درد از اينكه چرا ياران با وفا و
شايستهاى در اطراف او پيدا نمىشوند تا از كوثر زلالش، جانهاى تشنه خود را سيراب
نمايند و از اين همه علوم جامع آن حضرت بهره ببرند. على (ع) بيانات شيوا و دلربايى
را با يكى از ياران صدوق و با وفاى خويش، كميل بن زياد، دارند كه در آن هم اشاره
به مقام والاى علمى و عرفانى خويش دارند و هم ابراز دردمندى ...!