responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 168

كرد و فرمود: اى بُشر! تو از فرزندان انصار هستى و دوستى ما در بين شما انصار نسل به نسل منتقل شده و شما مورد اعتماد ما اهل بيت پيامبر هستيد. امروز مى خواهم تو را به فضيلتى مفتخر سازم و سرّى را بر تو آشكار كنم كه به واسطه آن بر ديگران برترى يابى و آن مأموريت خريد كنيزى است. سپس حضرت نامه‌اى به خط رومى نوشت و كيسه‌اى حاوى 220 ديناربه من داد و فرمود: به بغداد برو و نزديك ظهر، فلان روز در گذرگاه فرات حاضر شو. وقتى قايق‌هاى حامل كنيزان نزديك شد، از دور عمر بن يزيد برده فروش را زير نظر بگير تا وقتى كه كنيزى را براى فروش عرضه كند كه دو لباس از حرير پوشيده و از اين‌كه او را در معرض ديد مردم قرار دهند يا مشتريان به او دست بزنند امتناع مى كند و فرياد او از پس پرده نازكى كه در پيش اوست شنيده مى شود كه به زبان رومى گويد:

واى از اين‌كه حجاب من هتك شود!

سپس يكى از مشتريان به عمر مى گويد: من او را سيصد دينار مى خرم، چه اين‌كه عفاف او رغبت مرا زياد كرده است. اما كنيز به زبان عربى به او مى گويد: اگر در زىّ حضرت سليمان عليه السلام ظاهر شوى و حكومتى شبيه حكومت او داشته باشى، در من هيچ رغبتى نسبت به تو نخواهد بود. عمر به آن كنيز مى گويد: چاره چيست؟ سرانجام بايد تو را بفروشم ولى كنيز گويد: چرا عجله مى كنى؟ من بايد كسى را كه به او و وفا و امانتش راضى شوم، بيابم. در اين هنگام تو بر عمر وارد شو و بگو: من با خود نامه اى از طرف يكى از اشراف دارم كه به خط رومى نوشته شده و در آن كرم، وفا و بزرگوارى خود را شرح داده است. سپس نامه را به كنيز بده تا آن را ببيند و اگر راضى شد تو وكيل هستى كه او را خريدارى نمايى.

نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 168
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست