responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 291

نقل شده كه وقتى وهب براى بار دوم عازم ميدان شد، همسرش به او گفت:

من از آن مى ترسم كه چون شهيد شوى و به بهشت در آيى، مرا فراموش نمايى. از تو مى خواهم در حضور امام حسين عليه السلام با من عهد كنى كه در قيامت از من جدا نباشى.

پس هردو خدمت امام رسيدند و همسر وهب از آن حضرت درخواست كرد كه از وهب عهد بگيرد و علاوه بر اين، سفارش او را به اهل بيت بنمايد. امام درخواست او را اجابت فرمود.

سپس وهب به ميدان بازگشت و جنگيد تا دست‌هاى او را قطع كردند.

همسرش، عمود خيمه را كند و به يارى او شتافت، در حالى كه او را به دفاع از اهل بيت تشويق مى‌نمود.

وهب گفت:

تو كه اول مرا از جنگ باز مى داشتى، چه شد كه اكنون علاوه بر تشويق من، خود نيز به ميدان آمده‌اى؟ جواب داد: وقتى فرياد استغاثه امام حسين عليه السلام را شنيدم، به خود گفتم: زندگى پس از اهل بيت رسول خدا به چه درد مى‌خورد.

از اين رو تصميم گرفتم با اين قوم لعين نبرد كنم. وهب هرچه سعى كرد كه او را برگرداند، نتوانست. امام حسين عليه السلام فرياد زد:

برگرد، جهاد بر زنان واجب نيست، خداوند به شما جزاى خير دهد و تو را مبارك گرداند.

وقتى وهب به شهادت رسيد، همسرش به سمت ميدان دويد تا

نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 291
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست